|
Tuesday, October 31, 2006
بوسه هایم را برایت پست می کنم مامان کمی نوازش برایم توی پاکت بگذار اینجا همه به من می خندند به دستهای تو احتیاج شدید می داریم
[+]
----------------------------------
[1]
Monday, October 30, 2006
یک بوسه برای آغاز جنگ یک لرزش برای پایان تپه ها را لبیک می گفتم من در شیب خط الراس کانی مانگا زنی را دیده ام بی شال بی شلوار آن قدر که به پایان جنگ می ارزید
[+]
----------------------------------
[0]
Sunday, October 29, 2006
دلم برات تنگ شده مهري با مسلسل روي سينه سعدون گلوله گلوله نوشتم كه دلم برات تنگ شده مهري
[+]
----------------------------------
[2]
Thursday, October 26, 2006
تفنگ را پاک کن گلوله بگذار مسلح کن نشانه بگیر درق نمی گیرد زود راحت می شوی
[+]
----------------------------------
[0]
Saturday, October 21, 2006
تفنگ تيربار خنجر اسم بچه هاي من است مادرش مليحه برايم نامه مي نويسد مي گويد نميداند اينها را كه زاييده مي گويد "مرتضي جان برگرد"
[+]
----------------------------------
[0]
Thursday, October 19, 2006
امیر کف گیر زورمان به ته دیگ خورده است نگران بچه هایمان هستیم نگران زنهایمان و اینکه خانه هایمان الان لطفا دستور بده زودتر یا امیر ندهی خدا را چه می بینی دست بچه ها روی ماشه می رود
[+]
----------------------------------
[1]
سربازها باید دو روز بروند خانه زن هاشان پریود نباشند باید بروند شب در زیر چراغ خاموش اتاق سرباز به دنیا بیاورند هنگ های زیادی مفقود است ما به فوج فوج سرباز محتاجیم
[+]
----------------------------------
[0]
Tuesday, October 17, 2006
از cleavage تپه بوي سيگار مي آيد فرمانده سيگار آخر را خاموش مي كند و فكر مي كند به دود و به تپه و به دستهايي كه توي دامنش افتاده سربازها مرده اند كسي ديگر او را مي شود حالا تسليم شد زندگي ارزشش را دارد از cleavage تپه بوي سيگار مي آيد
[+]
----------------------------------
[2]
Monday, October 16, 2006
1734287612 احمد حسین 3214536543 مجید باقری
را کشت
34523645737 گلوله شلیک شد 1324568 نفر دیگر هم مردند 45 ژنرال تحت تاثیر قرار گرفت 7 رییس جمهور گریست 0 مملکت فتح شد 1324550 مادر می گریستند
[+]
----------------------------------
[1]
چكمه هاي براقتان را ببوسم سردار يادتان مي آيد مجيد من را توي كدام جبهه جا گذاشتيد؟
[+]
----------------------------------
[1]
Sunday, October 15, 2006
روی دیوار جای عکس نیست جای تسبیح است روی پیشانی جای مهر نیست جای گلوله است روی دل جای تو نیست جای خنجر است روی نامه جای گلایه نیست جای خدانگهدار مادر است روی پوتین جای خاک نیست جای خون مرتضای تیپ علی اکبر است روی لب جای بوسه نیست جای اشهد ان لاالاالله شهید ِ آخر است
[+]
----------------------------------
[0]
سنگر برای گلوله دیوار ندارد سنگر برای سرباز دیوار دارد و گلوله نگهبان است و فرمانده که سرباز توی سنگر بماند منتظر بماند تا گلوله ها کشنه اشان که شد بیایند سراغش
[+]
----------------------------------
[0]
Friday, October 13, 2006
به كلاش تكيه داد و دستش را گذاشت روي زخمش "بچه ها برويد عقب جبهه را من نگه مي دارم" ما به مدرسه ها رفتيم و جبهه هنوز روي شانه هاي او بود بار آخري كه اسمش را روي يك خيابان ديدم
[+]
----------------------------------
[1]
هویزه هوایت گرم است؟ چرا من اینقدر تو را نمی دانم؟ صدای خندیدن بچه هایت کجاست؟ زنها چرا تاوه دیگر روی سر نمی گیرند؟ هویزه هویزه اینجا چقدر تاریک است و هر چه بال می زنم چرا دیواری؟ توی سرم صدای گلوله می آید صدای مسلسل کلاشینکف نمی گذارد بخوابم ژ سه صدایم می کند پرواز می کنم توی تاریکی هویزه؟ هنوز هوایت گرم است؟ دیگر تو را نمی دانم یادم نیست هویزه؟
[+]
----------------------------------
[0]
Wednesday, October 11, 2006
گلوله دشت را شخم زد و توی شخم سرباز دانه دانه انگشتش را کاشت بند به بند شاعران به قلبهای پلاسیده آب می دادند
[+]
----------------------------------
[1]
Tuesday, October 10, 2006
يك آواز محلي بخوان سرباز تمام دشت تشنه آواز هاي تو هستند دل فرمانده ها گرفته اسيرها اعدام شدند مجروحين بي هوشند خون زيادي از سربازها رفته سرم تمام شده آب نداريم ظرفها سوراخ است و چكمه هاي سربازان تمام ستاره ها افتاده ماه تاريك است طوفان آمد روز و شب يكي است آزاده ها اسير گشته اند از گلوي بريده ات آواز بخوان سرباز روز خسته تشنه آوازهاي توست
[+]
----------------------------------
[1]
Monday, October 9, 2006
سرباز آغاز تنهايي است فرمانده پايان آدم سنگر جاي امني نيست
گلوله از لاي سوراخها مي گويد
[+]
----------------------------------
[3]
سه صلوات و بعد بوی تند عرق شاش بوی من روی مین نمی روم ها یک باریکه رد خون از دماغ کسی که از فیل افتاده بود از کون و باد ِ همیشه گرم هور نخل مجنون جزیره مجنون و ردپای کسی در سنگری که خالی بود سایه ها هم خواب نداشتند وقتی کرور کرور منور از آسمان می بارید
[+]
----------------------------------
[1]
Saturday, October 7, 2006
گلوله حق دارد سرباز حق ندارد سکوت کنید من حرف می رنم حالا مسلسل گفت
[+]
----------------------------------
[2]
Thursday, October 5, 2006
گلنگدن که کشیدی چاره اش شلیک است قد که کشیدی پاداشت گلوله تفنگ را بگیر خف کن زیر سنگر معصوم را تا چهارده بشمار آن وقت توپها سرودشان را آغاز می کنند تا بفهمی چی شد معصوم ها به رویای معصومه ها پر کشیده اند
[+]
----------------------------------
[3]
تانک ماشین بزرگ است سوار تانک شو به عابران پیاده نگاه نکن آدم را له کن خانه را آتش بزن علف را له کن جنگل را آتش بزن برو برو تا به آخر آر پی جی رسیدی حالا بوم هیچ کس سوختنت را نمی بیند
[+]
----------------------------------
[0]
Wednesday, October 4, 2006
من آن قدر حق دارم که فقط یک شب همین امشب جنگ را تمام کنم بگذارم کنار و به عمران صلاحی فکر کنم . آی نسیم سحری ی ِ دل ِ پاره دارم چند می خری
حالا که وبلاگ جنگ است از عمران می گویم . شعری دارد عمران که رد آن پدری به فرزندش دلدلری می دهد که اینها بمب نیستند بلکه آتش بازی ست . . . و در آخر می گوید پدر امید و تکیه گاه خانه بود اما خودش مثل بید می لرزید . فکر می کنم یکی از زیباترین شعرهای جنگی دنیا باشد . نمی توانم چیز زیادی بگویم همین کافی ست . بگذارید کمی گریه کنم امشب دلم گرفته است
[+]
----------------------------------
[0]
Tuesday, October 3, 2006
بيابان تاريك و آدم كه قدم به قدم تپ تپ خسته مي رود توي تاريكي و با صدايي كه نشنيده آخ سوخ... تمام مي شود
[+]
----------------------------------
[1]
Monday, October 2, 2006
كلاش خسته نان لواش كهنه چشمهاي مريض جنگ تا ابد ادامه خواهد داشت
[+]
----------------------------------
[0]
خسته گفتیم هان گروهبان؟ گریه کرد گفت بروید هرکدام گلوله ای را که باید کارش را بسازد بیابد گفتیم اما گفت بچه ها فکر من نباشید گلوله من اینجا بود
[+]
----------------------------------
[1]
Sunday, October 1, 2006
رابعه پشت دیوار من پشت نیمکت باد باد باد می وزم روی ویرانی های رابعه روی استخوان ها زخم ها دردهای بی درمان کاش خمپاره پاره ات نمی کردند کاش از خرمشهر بوی لاله نمی آمد کاش خور جای شنا بود کاش بابا هنوز دست داشت کاش رابعه رابعه رابعه بگذار باد بوی مرا بیاورد از جزیره ی مجنون
[+]
----------------------------------
[0]
|