بی پلاکی های جنگی که نیامده

توی جبهه ها همه جبهه ها یک قبری هست که شاعر لاغری توی آن خوابیده این برای هیچ کس مهم نیست یکسری آدمند که توی بیابان می افتند و هیچ کس سراغشان را نمیگیرد آدمهای بی عرضه ای که قبل از آنکه بتوانند فرار کنند گلوله خورده اند. این هیچ خوب نیست این اصلا عادلانه نیست. آدمها بالفرض هم که بمیرند نباید توی بیابان بی پلاک بمانند. پلاک خیلی مهم است پلاک سرباز از تفنگش خیلی بیشتر ارزش دارد. یک کسی باید یادش باشد. یک کسی باید یادش بیاید...

 

 
   


Monday, June 15, 2009
 
چپگرد

اولی را که کشتم حقش بود
پررو بود
آدم پررو می میرد
بقیه را ولی تفنگم کشت

Sunday, June 7, 2009
 
روزی که
جانبازهای شلمچه
پا در آوردند
وقتی دوباره صدای ارواح خسته
توی پره ها آمد
توی تاریکی

"آه ه ه ه ه ه
کاااااااااااااااااش
وجووووووووووووووود
کاااااااااااااااااااااش
هووووووووووووووو
دااااااااااااااااااااااا
شیییییییییییییییییییی
تاااااااااااااااااااااااااااااااااام"

روزی که بچه های مدینه
دبلیو تی سی را
با صدای بلندی ساقط کردند
روز تلخی که آن مرد افتاد

گرم بود
Sir
گرم بود
and there was no other way

و من فکر می کردم
اگر پله ها را
می دویدی
رفته بودی
رسیده بودی
اگر تو را نمی کشتند

نگاه می کنم
این آب لعنتی را
که می ریزد در من
قطره
قطره
پرستاری که
هر شب
دست می گذارد بر کیرم
در گوشم
می گوید
"هوووووووووووووووووووو و"

بارها فکر کرده ام
شاید شما
آخ....
مردنم باشی
و این هوو عذاب آن گلوله است

صدای چرخهاش عذاب بود
صدای کشیدن گلگیرهاش در هوا
اف سی و پنج جرار است
می گریزد
قبل اینکه موشک خورده باشی
عجب موتوری ساخته این
لاکهید بی ناموس

وضو بگیریم
قبل جنگ باید وضو بگیریم

بیا جک
بیا
شنبه ها
وقت مردن سرباز است

شبهای جمعه
مردهای مسلمان غنیمتند

Tuesday, June 2, 2009
 
الکسیس
یک تفنگ ساده دارد
و پیرهنی پاره
هوا هم سرد است
آتش هم نیست
الکسیس چاره ای از تفنگش ندارد

- داد زد
بندازش
نمی فهمید
هوا سرد بود
پوستم چسبیده بود
به تفنگ
هنوز یک گلوله داشتم

الکسیس هنوز یک
گلوله داشت

- شب بخیر الکسیس
خوب بخواب الکس

- عزیزم فردا منو بیدار نکن