بی پلاکی های جنگی که نیامده

توی جبهه ها همه جبهه ها یک قبری هست که شاعر لاغری توی آن خوابیده این برای هیچ کس مهم نیست یکسری آدمند که توی بیابان می افتند و هیچ کس سراغشان را نمیگیرد آدمهای بی عرضه ای که قبل از آنکه بتوانند فرار کنند گلوله خورده اند. این هیچ خوب نیست این اصلا عادلانه نیست. آدمها بالفرض هم که بمیرند نباید توی بیابان بی پلاک بمانند. پلاک خیلی مهم است پلاک سرباز از تفنگش خیلی بیشتر ارزش دارد. یک کسی باید یادش باشد. یک کسی باید یادش بیاید...

 

 
   


Wednesday, January 30, 2019
 
‌عباسی

بی‌تاب کلمات مشوشی
گردیدن
گردیدن از دریا
که بر سنگ‌ها تراشیده
الماس های سردی گردیده
بر اندام معشوقی

بی‌تاب نم‌نم حرف‌های مردم
که بر صورت تو ریخته
رنگین از نمک‌سودی دریا
خونین از اشک

بی‌تاب آسمان شدن
آنجا که در دریا پایان می‌یابد
همان‌جا که ماه 
فکر می‌کند رفته
ولی هنوز این‌جاست

بی‌تاب ستاره‌ی قرمز ماندن
توی روزهای ابری
وقتی سرما
دیدن را
جدا می‌سازد از فهمیدن 

بی‌تاب خانه گردیدن
برای سربازی
که خانه ندارد
تفنگ ندارد
کوله ندارد
پا ندارد
و زن‌ش در بمباران مرده
بی‌تابی
در آن لحظه‌ای که خیال
پرواز می‌کند
محو می‌شود
و دیگر
برنمی‌گردد


Tuesday, January 15, 2019
 
مردن می‌شود عجیب و هزل و خنده‌دار پیش بیاید. از این مردن‌های خنده‌دار زیاد هست توی جنگ. نصف شدن‌ها پاره شدن‌ها بیهوده شدن‌ها یعنی هر سپاهی هزار تا مردن بی‌خود دارد هزار هزار تا. توی دنیای شهری تهوع‌آور است که چند هزار نفر (و این ‌که آنقدر هزار که نمی دانی هم تلخ است) بمیرند برای این‌که دشمن خیال کند و دشمن هم خیال نکند و الباقی هم همان‌جا بمیرند توی حمله بعدی. می‌گفتم. معنی مردن در جنگ یک پارامتر کمیک دارد. یک له شدگی مفرطی درش هست یک خم شدگی بی‌فایده‌ای. و هر بار در زمان بعد عملیات وقتی شور جنگیدن ملت را ول کرده حرکات‌ها و قهرمانی‌ها بیات می‌شود. فقط بی‌تفاوتی می‌ماند پارگی و زخم و جای خالی محمد‌هایی که نیستند ببینند. دیگر مهم نیست بصره کجا ست یا خرمشهر و فقط از جهان برای آدم غم مهدی و محمد می‌ماند. که نیستند و برعکس بودن‌شان که داغ و عزیز و شیطان و موقتی است. نبودن، طولانی و نامیرا ست. حتی اگر استخوان طرف به خورد لباس و لباس به خورد سنگ رفته باشد.
همه چیزٍ گفتن درباره‌ی مردن بی‌هوده است. مرگ مثل سایه روی کاغذ می‌افتد و نوشتن را بی‌معنی می‌سازد. اگر می‌توانیم، درباره‌ی مردن ننویسیم.

Wednesday, January 9, 2019
 

"در همین سنگر
فقط در همین سنگر زنده می‌مانی
سوراخ کوچکی دارد
برای غذا و مسلسل
و دیوار کوچکی
با عکس دختر
در لباس صورتی
زیر دنیا
این‌جا
گل در محاذات صورت‌ت اتفاق می‌افتد
و هر سربازی 
چکمه‌ای است
با بندهای جا به جا بسته"
گفت
"حواس‌ت باشد
اشتباه بزرگ جنگ
توی صحرا دویدن است"

Wednesday, January 2, 2019
 

اگر پسرم پرسید؟
بگو هیچ‌وقت
هر چه پرسید 
بگو هرگز
یا بگو هیچ
پسر باید 
از همین الان به روال سربازی عادت کند
به قصد هیچ عاشق شود
با هدف هیچ زندگی کند
برای هیچ بجنگد
و به خاطر هیچ کشته شود