بی پلاکی های جنگی که نیامده

توی جبهه ها همه جبهه ها یک قبری هست که شاعر لاغری توی آن خوابیده این برای هیچ کس مهم نیست یکسری آدمند که توی بیابان می افتند و هیچ کس سراغشان را نمیگیرد آدمهای بی عرضه ای که قبل از آنکه بتوانند فرار کنند گلوله خورده اند. این هیچ خوب نیست این اصلا عادلانه نیست. آدمها بالفرض هم که بمیرند نباید توی بیابان بی پلاک بمانند. پلاک خیلی مهم است پلاک سرباز از تفنگش خیلی بیشتر ارزش دارد. یک کسی باید یادش باشد. یک کسی باید یادش بیاید...

 

 
   


Thursday, November 28, 2013
 
آتش




  
 همدان، روستای آبرومند، بهمن ۱۳۷۴ ,
عکاس: آقای حسین بهرامی
مادری در انتظار بازگشت فرزندش از جبهه . . .
 هفت سال پس از پایان جنگ...






Sunday, November 24, 2013
 


با حدقه ی خالیش
 سیاه نگام کرد

 سهراب
 دوست داشتم
 سر محله مان
 از همان درخت سبزهاست
 توی کوچه هنوز
 پانزده نفرند
 فکر کنند خوب
 به تو می گویند

 چشمهام سبز بود
 چشمهام سبز بود
 چشمهام سبز بود

Sunday, November 17, 2013
 
با همین تانک
می روم خانه
با همین تانک
می روم با فریده می خوابم
با همین تانک
می روم مهمانی
تانک پیژامه ی من است
مرا
توی پیژامه ام به خاک بسپارید

Monday, November 11, 2013
 
خلاص

فشنگها مرتب اند
سربازها مرتب اند
فشنگها برق می زنند
سربازها برق می زنند
فشنگها سر سخت اند
سربازها سرسخت اند
فشنگها سفت اند
سربازها نرم اند