تانک موجود بیخیالی است
به مین های ضد نفر توجه نمی کنه
به پاهای رزمنده ها توجه نمی کند
به رودخانه ها توجه نمی کند
به تپه ها و سنگرها
می رود
و می رود
و می رود
بعد یک دفعه می ایستد
کمی فکر می کند
و بعد
می گوید "بوم"
[+]
----------------------------------
[0]
صلوهلوهولات
هجوم پارچه های عجیب قرمز
حرفهای شبیه صلوات
باندهای خونی
ناله های بسته به کله
بسته به بازو
بسته های به جان
والفجر لخته های بدبختی
لخته های بد
بخته های در سختی
کادانس عزیز جنگ ها به خواب
مرخصی های بی موقع
خوابهای عزیز
تفنگ های عزیز
بچه های عزیز
خاطرات عزیز
میهن عزیز
عزیزم
نگاه می کنی
خط به خط زندگیت را
عزیزهات
که نامه نامه
ناپدید می شوند
بعد
آی زندگی
آی زندگی
[+]
----------------------------------
[0]
نجدی خواندن بر شلمچگی
همه
خواب بود
خواب بود که یک گلوله
سراغ من آمد
-گفتم که
بچه ها هم خواب بودند
مسلسل ساکت بود
ماه مرا نگاه میکرد-
گفت بیا برویم پیش منیژه
دور از چادر
وسطهای یک بیابانی که تویش
هیچکس نباشد
- توی یک شعر خوانده بودم اسمش را
فکر می کنم آنجا
ننوشته بود حتی
که چه شکلی بوده
و چه بویی حتی
ولی نوشته بود
خر بوده
خوب من هم خر هستم
خر بودن یک نقطه متعالی است
به هرحال
زنها غنیمتند-
من و گلوله ام
با هم به آسمان رفتیم
به آسمانی با نقش آبی
در زمینه ی
زنهای لخت
دست توی دست هم
لا
خواندیم
یک گوشه ای برای خودمان
دیگر کسی درباره منیژه صحبت نمی کرد
همینطور خواندیم تا جنگ دیگری شروع شد
[+]
----------------------------------
[0]
نصف سیگارم مانده بود هنوز که نصف پایم رفت
روی کاهگل شتک زدم مثل همیشه که مرا نبرید
دیگر نه ادرار می کنم به روح آقام
نه می گذارم کسی صدای ضجه هایم را
فقط یک دور دیگر بگذار بازی کنیم با استخوان های سهند و فرشید
[+]
----------------------------------
[0]
یکسری بسیجی نصفه هنوز گاهی کنار کارون اند یا کنار کرخه؟
یکسری آدم موجی تمام شبها بندر عباسند
- امام فرمودند
در کنار جبهه بمانید
گلوله ی توپ آمد
و نصف من توی آب افتاد
با نصف از خودم قهرم
نصف من
خیانت کاری است
یکسری بسیجی خسته
مسافر کش خط نواب اند
سیگارهای نصفه
خاطرات نصفه
نمازهای نصفه
امام های نصفه
کلاج های نصفه
- خودم دیشب
خبر گرفتم
گفت بهزادی آقا می گه
سردار اگر می شدی
گفتم
با همین پای نصفه
دنده رد می کنم
سرباز مردم نمی شم
[+]
----------------------------------
[0]