|
Sunday, August 13, 2023
تا که هیچ اتفاقی نیفتادچند نفر از دشمن در جنگ تن به تن و چند تا از ما روی مینها و چند بار ما توی خندقها و چند تا هواپیما بر فراز آنجا و چند شهید توی پرچمها
تا جنگ تمام شد تا جنگ بعدی ما چند روز مانده بود؟
[+]
----------------------------------
[0]
Monday, December 5, 2022
چقدر عراق کشور دوری استولی آسمانش چه خوب و نزدیک است چقدر ستاره دارد مورچه ندارد مین ندارد عقرب ندارد و تمام آسمان هیئتی است با نوحهخوانهای ژوست چقدر توی آسمانش پروانه زیاد است روح زیاد است و تشنگی کمتر انگار هرگز اینجا جنگی نبوده تفنگی نبوده سربازی نبوده است
[+]
----------------------------------
[0]
Monday, November 21, 2022
کوه از کمر شکسته
تو مردی و دیوارهای سنگر پر از جای پای پروانه شد پروانههای فراری از مرداب که مثل تو محتاط و لاغر و زیبایند تو مردی ملافه مرد و زیر پیراهن مرد و خنده مرد و من دیگر به جز گریه در کنار مجنون کاری نداشتم
[+]
----------------------------------
[0]
Saturday, February 5, 2022
سربازهای یخزدهعین سرنیزههای شکسته یخ خوابیده توی برف آفتاب و آتش سالها ست از جبهه رفته است
[+]
----------------------------------
[0]
Thursday, September 9, 2021
من هم مثل دیگران جنگجویی جواد و ریشو هستم مشکلی با نماز یومیه ندارم - هر روز نماز خواندن زیاد سخت نیست و بهترین جای دنیا برای نماز خواندن کوه است - شیر تفنگش را حمایل کرد و به مردم گفت "تا برگردم سعی کنید حتی اگر مردید کمتر مرده باشید"
[+]
----------------------------------
[0]
Sunday, August 16, 2020
شلوار تا خورده
شلوار تا خورده دارد مردی که یک پا ندارد خشم است و آتش نگاهش یعنی تماشا ندارد
رخساره میتابم از او اما به چشمم نشسته بس نوجوان است و شاید از بیست بالا ندارد
بادا که چون من مبادا چل سال رنجش پس از این خود گر چه رنج است بودن "بادا مبادا" ندارد
با پای چالاک پیما دیدی چه دشوار رفتم تا چون رود او که پایی چالاک پیما ندارد ؟
تق تق کنان چوبدستش روی زمین مینهد مهر با آنکه ثبت حضورش حاجت به امضا ندارد
لبخند مهرم به چشمش خاری شد و دشنهای شد این خویگر با درشتی نرمی تمنا ندارد
بر چهره ی سرد و خشکش پیدا خطوط ملال است یعنی که با کاهش تن جانی شکیبا ندارد
گویم که با مهربانی خواهم شکیبایی از او پندش دهم مادرانه گیرم که پروا ندارد
رو میکنم سوی او باز تا گفت و گویی کنم ساز رفتهست و خالی است جایش مردی که یک پا ندارد... شاعر : سیمین بهبهانی
[+]
----------------------------------
[0]
Sunday, June 28, 2020
قمقه
همیشه وقتی که تشنهای آب کم دارد
و تفنگ
همیشه برای کشتن دشمن
گلوله کم دارد
و برای پر کردن گونی
بیل نداریم
برای بردن مجروحها ماشین
همیشه آخر مرخصی دو نفر را ندیدهای
جنگ همیشه از ایدهآل چیزی کم دارد
به پایم اشاره کرد و گفت
"تو هم سرباز همین جنگی"
[+]
----------------------------------
[0]
Saturday, May 23, 2020
سرنوشت را باید مثل آفتاب پذیرفت
آفتاب تفنگ را
و دست را
و چشم را
و آب توی قمقمه را
داغ میکند
سرنوشت
کربلای ۴ غمگینی
پر از اکبران باخ است
[+]
----------------------------------
[0]
Friday, April 24, 2020
دنیا مکان عجیبی است
سالها ست مردهام
و سالها ست
به شوهر رفتی
اما هنوز
پنجشنبهها
نامهی تو
میرسد از مشهد
اما هنوز پنجشنبه
بچههای سنگر
به قصد چشمهای قرمز من
چای را غلیظ میریزند
[+]
----------------------------------
[0]
Monday, April 20, 2020
بگو جیمز مرد بزرگی بود دستهای بزرگ چشمهای بزرگ دهان بزرگ خندههای بزرگ
بگو جیمز سرش در تمام حسابها بود میدانست قهوهی خوب را کی دارد از کی میشود نان برنجی گرفت و کدام تفنگ بزرگ برای فتح تپههای بزرگتر زیبا ست بچه داشت قرار بود دسامبر گروهبان باشد بگو جیمز سرحساب دنیا بود تا یک به علاوهی کوچک از جهان منهایش کرد
[+]
----------------------------------
[0]
Wednesday, April 8, 2020
از اولش گفته بودند
بهتر است آدم از اهواز برود دریا
از اولش هم گفته بودند
گروهبان هدایتی
جایی در مریوان
با دستهای یخزده
با پلکهای برفآلود
غرق خواهد شد
[+]
----------------------------------
[0]
|