بی پلاکی های جنگی که نیامده

توی جبهه ها همه جبهه ها یک قبری هست که شاعر لاغری توی آن خوابیده این برای هیچ کس مهم نیست یکسری آدمند که توی بیابان می افتند و هیچ کس سراغشان را نمیگیرد آدمهای بی عرضه ای که قبل از آنکه بتوانند فرار کنند گلوله خورده اند. این هیچ خوب نیست این اصلا عادلانه نیست. آدمها بالفرض هم که بمیرند نباید توی بیابان بی پلاک بمانند. پلاک خیلی مهم است پلاک سرباز از تفنگش خیلی بیشتر ارزش دارد. یک کسی باید یادش باشد. یک کسی باید یادش بیاید...

 

 
   


Friday, October 4, 2024
 
تمارین (جنگ، نوزاد پسر، گریه پشت سر بابا)

غیر گریه
پشت کله‌ی بابا
حرف بیخود نگویید
- کله همان سر نیست
گردتر است و
مست و تراشیده...
تمام مردهای بی‌کله جای بی‌سری
کله نادارند
مثلاً حسین بی‌سر
قبل بی‌سر شدن بی‌کله بود-
بابا
بچه‌بابا بود
دوست داشت وقت نوزادی
دستتان را بگیرد
دوست داشت به همسایه‌ها بگوید
«من و مادرش خواب نداریم
از دست این بچه»
دوست داشت همسایه‌ها بیان
بگوین این پسربچه
- اشاره کنند به فکل‌هایت -
بگوین این بچه
زیر دامن دختر ما را
شیشه‌ی خانه‌ی ما را
و آنجای گربه‌ی ما را...
فکر می‌کرد آن وقت
لبخند هوشمندانه‌ای خواهد زد
پس‌کله‌ات خواهد زد
لبخند خواهد زد
و بعد پول شیشه را...

خلاصه کنم بابات
توی جنگ
گلوله خورد
از پس کله
- شاید گلوله نبود
ترکش بود
شاید اصلأ کله نبود
سرش بود
وقتی که توی جنگ مرده‌ای
کسی
این چیزها را
چک نمی‌‌کند -
خلاصه کنم بابات
توی جنگ
گلوله خورد
از پس کله
بزرگ نشد
و خاطرات تو
بدون اتفاق افتادن
هنوز
توی کوچه گریان اند


ه https://telegram.me/V4040e
ه https://linktr.ee/chel40e

Friday, November 10, 2023
 

تصویر: عباس عطار، آفریقای جنوبی، ۱۹۷۷ م

«اکثر عکاسانی که خودشان را «عکاس جنگ» معرفی می‌کنند، حقیقتاً عکاس جنگ نیستند؛ آنها عکاس صحنه‌ی نبرد هستند. جنگ خودش را به بِزَن و بُکُش در صحنه‌ی نبرد محدود نمی‌کند.
جنگ‌ها پدیده‌هایی بسیار بسیار پیچیده‌اند، چرا که سرمنشایی دارند و مدتی طول می‌کشد که آشکار شوند و سپس رخ می‌دهند و عواقبی دارند. من بیشتر به چرایی و تبعات جنگ‌ها می‌پردازم.»
عباس عطار



Sunday, August 13, 2023
 
تا که ه‍یچ اتفاقی نیفتاد
چند نفر از دشمن
در جنگ تن به تن
و چند تا از ما
روی مینها
و چند بار ما
توی خندقها
و چند تا هواپیما 
بر فراز آنجا 
و چند شهید
توی پرچمها

تا جنگ تمام شد
تا جنگ بعدی ما
چند روز مانده بود؟

Monday, December 5, 2022
 
چقدر عراق کشور دوری است
ولی آسمانش چه خوب و نزدیک است
چقدر 
ستاره دارد
مورچه ندارد
مین ندارد
عقرب ندارد
و تمام آسمان هیئتی است
با نوحه‌خوان‌های ژوست
چقدر توی آسمانش
پروانه زیاد است
روح زیاد است
و تشنگی کمتر
 
انگار هرگز 
اینجا
جنگی نبوده
تفنگی نبوده
سربازی نبوده است

Monday, November 21, 2022
 

 کوه از کمر شکسته


تو مردی

و دیوارهای سنگر 

پر از جای پای پروانه شد

پروانه‌های فراری از مرداب

که مثل تو

محتاط و لاغر و زیبایند

تو مردی

ملافه مرد

و زیر پیراهن مرد

و خنده مرد

و من دیگر

 به جز گریه در کنار مجنون

 کاری نداشتم


Saturday, February 5, 2022
 
سربازهای یخزده
عین سرنیزه‌های شکسته
یخ
خوابیده توی برف
آفتاب و آتش
سالها ست
از جبهه رفته است 

Thursday, September 9, 2021
 

 من هم مثل دیگران

جنگجویی

جواد و ریشو هستم

مشکلی با نماز یومیه ندارم

- هر روز نماز خواندن

زیاد سخت نیست

و بهترین جای دنیا

برای نماز خواندن کوه است -

شیر

تفنگ‌ش را حمایل کرد

و به مردم گفت

"تا برگردم

سعی کنید حتی اگر مردید

کمتر مرده باشید"


Sunday, August 16, 2020
 
شلوار تا خورده

 

شلوار تا خورده دارد مردی که یک پا ندارد
خشم است و آتش نگاهش یعنی تماشا ندارد

رخساره می‌تابم از او اما به چشمم نشسته
بس نوجوان است و شاید از بیست بالا ندارد

بادا که چون من مبادا چل سال رنجش پس از این
خود گر چه رنج است بودن "بادا مبادا" ندارد

با پای چالاک‌ پیما دیدی چه دشوار رفتم
تا چون رود او که پایی چالاک‌ پیما ندارد ؟

تق تق کنان چوبدستش روی زمین می‌نهد مهر
با آنکه ثبت حضورش حاجت به امضا ندارد

لبخند مهرم به چشمش خاری شد و دشنه‌ای شد
این خوی‌گر با درشتی نرمی تمنا ندارد

بر چهره ی سرد و خشکش پیدا خطوط ملال است
یعنی که با کاهش تن جانی شکیبا ندارد

گویم که با مهربانی خواهم شکیبایی از او
پندش دهم مادرانه گیرم که پروا ندارد

رو می‌کنم سوی او باز تا گفت و گویی کنم ساز
رفته‌ست و خالی است جایش مردی که یک پا ندارد...

 

شاعر : سیمین بهبهانی


Sunday, June 28, 2020
 
قمقه
 همیشه وقتی که تشنه‌ای آب کم دارد
و تفنگ 
همیشه برای کشتن دشمن 
گلوله کم دارد
و برای پر کردن گونی
بیل نداریم
برای بردن مجروح‌ها ماشین
همیشه آخر مرخصی دو نفر را ندیده‌ای
جنگ همیشه از ایده‌آل چیزی کم دارد
به پای‌م اشاره کرد و گفت
"تو هم سرباز همین جنگی"

Saturday, May 23, 2020
 
سرنوشت را باید مثل آفتاب پذیرفت
آفتاب تفنگ را
و دست را
و چشم را
و آب توی قمقمه را
داغ می‌کند

سرنوشت
کربلای ۴ غمگینی
پر از اکبران باخ است

Friday, April 24, 2020
 

دنیا مکان عجیبی است
سالها ست مرده‌ام
و سالها ست 
به شوهر رفتی
اما هنوز
پنج‌شنبه‌ها
نامه‌ی تو
می‌رسد از مشهد
 اما هنوز پنج‌شنبه
بچه‌های سنگر
به قصد چشم‌های قرمز من
چای را غلیظ می‌ریزند