بی پلاکی های جنگی که نیامده

توی جبهه ها همه جبهه ها یک قبری هست که شاعر لاغری توی آن خوابیده این برای هیچ کس مهم نیست یکسری آدمند که توی بیابان می افتند و هیچ کس سراغشان را نمیگیرد آدمهای بی عرضه ای که قبل از آنکه بتوانند فرار کنند گلوله خورده اند. این هیچ خوب نیست این اصلا عادلانه نیست. آدمها بالفرض هم که بمیرند نباید توی بیابان بی پلاک بمانند. پلاک خیلی مهم است پلاک سرباز از تفنگش خیلی بیشتر ارزش دارد. یک کسی باید یادش باشد. یک کسی باید یادش بیاید...

 

 
   


Saturday, July 19, 2008
 
بعضی گلوله ها
بیشتر از یک نفر را
به مادرت فکر کن
و فکر کن
بعضی از گلوله ها
بیشتر از یک نفر را

Wednesday, July 9, 2008
 
- آره اولش یک صدای مبهم بود بعد یک سکوت لعنتی بعد دو بامب نه یکی دو تا و یک تکان مبهم دست می کشیدی و دستهایت مال خودت بودند بعد زنگها شروع می شد آمارگیری از کسانی که مرده اند و کسانیکه مانده تا بمیرند. پنیر گچی کم بود. من زمان بچگی لیقوان دوست نداشتم

Sunday, July 6, 2008
 
آدم اول که می آید جنگ خودش تمیز است ریشش تراشیده است تفنگش مال یک مرده بوده. یک کمی که می گذرد. آدم کثیف تر می شود هی و ریشش بلند می شود. ولی آنقدر با تفنگ کهنه اش ور می رود که تفنگش دوباره نو می شود. اوضاع همینطور است تا آخر سر تفنگ را بدهند به یک سرباز دیگر بگویند این تفنگ مال یک آدم مرده بوده...