بی پلاکی های جنگی که نیامده

توی جبهه ها همه جبهه ها یک قبری هست که شاعر لاغری توی آن خوابیده این برای هیچ کس مهم نیست یکسری آدمند که توی بیابان می افتند و هیچ کس سراغشان را نمیگیرد آدمهای بی عرضه ای که قبل از آنکه بتوانند فرار کنند گلوله خورده اند. این هیچ خوب نیست این اصلا عادلانه نیست. آدمها بالفرض هم که بمیرند نباید توی بیابان بی پلاک بمانند. پلاک خیلی مهم است پلاک سرباز از تفنگش خیلی بیشتر ارزش دارد. یک کسی باید یادش باشد. یک کسی باید یادش بیاید...

 

 
   


Monday, October 19, 2015
 
کوبانی

روزنامه می توانست بنویسد 83
و دنیا هنوز زیبا باشد
و دستمال ها سفره پاک کنند
و بوی تو
لای ملافه ها بماند
و حماد جای دیگری باشد
و حتی می شد
نسرین
درس بخواند هنوز
و حتی من
حتی حتی من

روزنامه می توانست ننویسد 84
و لباسهای توی ساک ات هم
بی استفاده نمی ماند
و تازه من
مجبور نبودم
با گریه
عزیز ترین زردی جهان را
از پیرهنت بشورم

کاش تمام شهرهای جهان
سقوط کرده بود
ولی تو شبها هنوز
پیش من می خوابیدی

Monday, October 5, 2015
 
 

پیرمرد شدیم توی جنگ
و نماز های قضا 
ما را
مثل بچه بزرگ کرد
بچگی محو شد آرام
و مامان محو شد آرام
و دوچرخه محو شد آرام
و احساس تلخ مردهایت فنگ بهتردار
غصه ی ما شد
کاش دستم را 
دخترم را
چشمم را فروخته بودم
و برای بچه ها
 تانک بهتری خریده بودیم