گذرگاه باساوا
هنوز هر چه را که نوشتی
خوانده
هر چه را که
سربازهای توی راه
برنیاورده اند لاهیجان
و اما
هر چه را که
در باساوا تنها مانده
همه را گذرگاه باساوا خوانده
ولی اسمت را نمی داند
زیرا
زیرش نوشته نبودی که
بیژن نجدی
[+]
----------------------------------
[0]
یادداشت خانم "پروانه محسنی آزاد (نجدی)" در کتاب "داستان های ناتمام":
"بهار سال ۱۳۶۷ بیژن نجدی با تنی چند از دبیران آموزش و پرورش لاهیجان به طور داوطلبانه به لشگر قدس گیلان مستقر در سنندج اعزام و از آنجا از مسیر بانه به خط مقدم جبهه،مقر یاحسین-واقع در خاک عراق-و سپس به تنگه ی باساوا فرستاده می شود،این یادداشتها حضور عینی و ملموس نویسنده در عبور از جاده سنندج به بانه می باشد که توسط رزمنده ای از جبهه جنگ به لاهیجان آورده شده است.بقیه یادداشتها در بمباران گذرگاه باساوا مفقود شده است."
[+]
----------------------------------
[0]
سوزن می زنم
سوزن می زنم
سوزن می زنم
با کورتون جنگ تمام نمی شود
تنها تو دیرتر باورت خواهد شد
[+]
----------------------------------
[0]
همین که نزدیک عملیاتها می شد کوله اش رو پر چیزای خوشمزه می کرد و می رفت هیچوقت هیشکی تو حال عملیاتها ندیدش همیشه بعد عملیات می اومد می گفت خسته نباشین همیشه هم یه چیزی می خورد هیچ وقت با کسی دست نمی داد وضو نمی گرفت ولی زیاد نماز می خوند. جنگ که تموم شد همه دنبالش بودند یکی گفت رفته هویزه یکی گفت تهران یکی هم گفت تبریز هیشکی نفهمید از کجا اومد هیشکیم نگفت کجا رفته
[+]
----------------------------------
[0]
اسرافيل که سوت می کشد
من تازه می خوابم
جهان ساکت است
و ديگر سربازی برای جنگيدن نيست
[+]
----------------------------------
[0]