بی پلاکی های جنگی که نیامده

توی جبهه ها همه جبهه ها یک قبری هست که شاعر لاغری توی آن خوابیده این برای هیچ کس مهم نیست یکسری آدمند که توی بیابان می افتند و هیچ کس سراغشان را نمیگیرد آدمهای بی عرضه ای که قبل از آنکه بتوانند فرار کنند گلوله خورده اند. این هیچ خوب نیست این اصلا عادلانه نیست. آدمها بالفرض هم که بمیرند نباید توی بیابان بی پلاک بمانند. پلاک خیلی مهم است پلاک سرباز از تفنگش خیلی بیشتر ارزش دارد. یک کسی باید یادش باشد. یک کسی باید یادش بیاید...

 

 
   


Wednesday, April 25, 2012
 

 بنفشه ای روییده بر اندام سرجوخه

بادی وزیده بر خشکی لب های سربازان هنگی که به فنا

گروهبان

خوابیده بر سایه سار تانک تسبیح می گرداند


تمام می شود

تمام نمی شود

تمام می شود

تمام نمی شود


Thursday, April 19, 2012
 
 تیک تاک
تیک تاک
شب است
وتو
نگاهبان تنهایی خودت هستی
 
باد
 بهارها بوی مادر می آره؟
و صبح
از روهای رویای سنگر پیدا
مرخصی
مال بی مادر هاست
مادر که داشته باشی
با غصه ها و
بادها و بوی مادرها
تنها هستی
کسی برای بوسیدن نیست
سنگر با لبخندی
شانه اش را پیش آورده

Friday, April 13, 2012
 
هوای اینجا
پر از خالی است
مثل رشت نیست که همه اش باران توی هوا باشد
بغض دارد هوا اینجا
گریه اش گرفته
نه به خاطر اینکه "مسعودی" مرد یا مجید و رضایی
هوای اینجا بدون توجه به آدمها
دائمن گریه دارد
مرا ببرید از شط
کمی درخت نشان من بدهید
و دختری که تمام لپهایش قرمز باشد