آنور خط دیو است
به ما گفتند
و آنسوی خط سرزمین دیوها نبود
آن سوی خط
مردمی بودند
که ما
دیوهای خواب بچه شان بودیم
[+]
----------------------------------
[0]
جبهه های قدیم
اسب داشت
شمشیر داشت
توی جبهه های قدیم
صدای ناله ها کمتر بود
ده به ده که می رسیدی
شراب بود
دختر بود
[+]
----------------------------------
[0]
می گفت "همه عشقها با سیگار شروع می شود" بعدش می گفت "من خر بودم قبل اینکه بیایم اینجا سیگاری نبودم حواسم به عاشقی و اینها نبود چون همه عشقها با سیگار شروع می شود" آخرش آنقدر روی آن کوه لعنتی سیگار کشید تا دیده بانهای عراقی دیدند و نزدیک های ظهر منفجر شد...
[+]
----------------------------------
[0]
مسلسل جدید را نگاه کرد و گفت "ببین جانی قبول داری؟ همه چی داره پیچیده می شه من هنوز کارد دوس دارم هیچی مث کارد نیست کارد خوبه بابام با کاردش پرنده رو رو درخت می زد چند وقت پیش رفته بودم شکار مسخره اس یه بچه ام می تونه با این دوربین جدیدا گراز بکشه" بعد گفت "حالت هنوز خرابه؟ دختره از همون اولشم جنده بود یه ساله سرش نبودی معلومه که می ره پی کس دیگه"
[+]
----------------------------------
[1]
من الان پیر شده ام هر چی فکر می کنم یادم نمی آید درخت بادام چه شکلی است. بعدن ها به من می گفتند یعنی وقتی خاطره نوشتن مد شد. که این حرف خنده دار است کسی نمی تواند توی گلدان درخت بادام داشته باشد. آن هم وسط جبهه ولی من یادم هست کاظمی یک درخت بادام توی گلدان رو به روی سنگر داشت و همیشه بهار ها دنبال چاغاله بود که یواشکی به شاخه های بادامش ببندد. بعد زیر درختش می خوابید. درست کنار گلدان و گاهی سعی می رد با دهن یکی از چاغاله ها را بگیرد. همیشه می گفت درخت بادام توی بهار نباید بی چاغاله بماند. بعد می گفت این درخت بادام انیس من است یادگاری و نمی گفت یادگار کی. و به دیوا خاکی سنگر تکیه می داد. هر چه فکر کردم یادم نیامد چه جور مرد. ولی این خوب یادم هست که بعد مردنش بچه ها بهارها برای بادامش چاغاله می گذاشتند...
[+]
----------------------------------
[1]