ژنرال فریاد زد
"بزنید بزنید تمام گلوله هایتان کفاف سربازهای من نیست"
و سینه های ثریا تمام شد
و چشمهای راضیه
و دستهای مهدی
و توپ فوتبال
و گل
تمام شد
یک گلوله من را کفاف داد
و سیاهی مرا در بر گرفت
[+]
----------------------------------
[1]
یک فشنگ جای شوهرت
برای من باز کن
زندانی بند دوم سالن هفت
از هفتاد و دو به بعد
یکی از خیابان ها به تو ختم می شوم
[+]
----------------------------------
[0]
گلوله های دشمن
مزرعه را شخم زد
ژنرالها در زمین باکر
دانه آدم کاشتند
صبح فردا
زمین سیاه تشنه
پر از شقایق بود
[+]
----------------------------------
[0]
سرباز اول
مرد کوچک و ژولیده ای بود
دستانش را می گرفتند
می گفتند
از ما دفاع کن سربازم
دختران به او
دست می زدند
و روی موهای سینه اش دست می کشیدند
و او برایشان از
دندان مرده می آورد
یا زنانشان برای کنیزی
سرباز آخرین
سرباز مرده بود
تنها ترین بیابان دیگران یا
زخمی ترین به داغهای شمشیر
[+]
----------------------------------
[0]
خوابت برده سرباز یا مــُردی؟
[+]
----------------------------------
[0]
سه راه گنگ
باقرآباد تا شلمچه و کمی بوی خردل
بابا نان داد
بابا آب بابا داد
بابا گلوله داد
باقرآباد به بهشت نزدیک تر است یا مجنون
کمی قرص نان بده برای سردردم
که می گیرد
و ول نمی کند این شعر مرا
آخر کجای خون و سنگر شاعرانه بود
جز بوی شورت همسنگری
که تازه از حمام صلواتی آمده بود
[+]
----------------------------------
[0]
سرباز گلوله نخورده مرده
زیاد است.
سرباز هیچ جنگ ندیده.
[توی کامیون راحت می شود زد آدم را وقتی دارد زیر پتو و با شمع برای نامزدش شعر عاشقانه می نویسد]
فاطیمه جان
قهرمان من باشی
من بیایم
پابرهنه سر برهنه تو
حیات دارید نه؟
کچلی های
توی کله ام را تو
مهربانانه
درق
F-15 با سرباز مهربان نیست
هر چه مهندسها می سازند
با سرباز
تنها
فاطیمه
مهربان بود
شوهرش دادند
[+]
----------------------------------
[0]
سنگر ما دو بخش بود
سیب و گلوله
سیب را به همسایه می دادیم
گلوله را برای شهادت لازم داشتیم
[+]
----------------------------------
[0]