دریا
پر از کشتی دشمن است
آسمان از
هواپیما پر
ولی هنوز که هنوز است
یک دشمن ندیده ام ما داریم
با گلوله ها می جنگیم
[+]
----------------------------------
[0]
بنویس
از این بمبی که ترکیده
دیوید توپ زن
دیس میسد
ادوارد هفت تیر
دیس میسد
کلارای خیاط
دیس میسد
ژان تک تیر انداز
دیس میسد
همین ها بود
و یک چندتا
ابولی رضایی
عمری
مرتضایی
وحیدی
سمیه ای
سعدونی
قاسمی
اکبری
چیزی
که راننده شان بوده
[+]
----------------------------------
[0]
فرمانده شبها
به یاد نامرد هایی که در رفتند
سیگار می کشد
به یاد بچه های شهید
به یاد شهیدان کربلا
حمزه
عباس
یا
حسین
حتی
منیژه خواهرش
شهید منیژه
همیشه می گوید
فرمانده مرده است
من انتقام خدا هستم
برای عراقیها
فرمانده بعد گلوله خوردنش هم
روی بلندیها
سیگار می کشد
نوحه می خواند
در عزاداری
[+]
----------------------------------
[0]
برای مرد غریبه اروند
صاف می آید توی سنگر ، پای ِ برهنه ... با پیراهن مشکی شوره زده ... خیس ِ عرق ... دور و بر را بر انداز می کند و مرا هم که توی سنگر نشسته ام روی کیسه های شنی . جزیی بی ربط از اینجا ... از این سنگر ... از این لباس ... از این اروند ... کنار دریچه ای که دیروز ساختمش با کمک سربازها رو به اروند ... صدای نوحه ، صدای مردم ، صدای اروند پیچیده در هم ... دوربین هشت در سی ِ دیده بانی ِ آویزان گردنم را نشان می دهد و با یک لهجه آشنایی می گوید : برادر این دوربینتو می دی اونور شط رو ببینیم . جواب آماده دارم برایش . معطلش نمی کنم و می گویم که دوربین نظامیست و از نظر حفاظتی نمی توانم دست افراد غیر نظامی بدهم . لبخند می زنم و ادامه اش را می گویم ... جمله ای که از صبح حداقل به صد نفر گفته ام . اینکه چیزی آنطرف نیست ، که آنطرف هم مثل اینطرف است ... که هر چیزی که اینجاست ، آنجا هم هست ... می خندد ، یکجورِ خوبی می خندد ... انقدر خوب می خندد که من هم به خنده می افتم ... پاچه خالی شلوارش را تکان می دهد و می گوید : اونور ِ شط جاش گذاشتم .
ولباگ (+)
[+]
----------------------------------
[1]
تلویزیون همیشه درد سر بوده. وقتی که آدم ها را نشان می دهند با هفت و لبخندهای پیروزی و بچه ها را می بینی که تکه تکه روی برانکارد بر می گردند "و وقتی که این صدای مهیب که ملت غیور و شهید پرور ایران ..." شنیدنش سخت می شود وقتی برادر خودت یکی از آن شهید ها باشد و او را از جای زخمی روی مچ پایش شناخته باشیکه یکبار توی بازی فوتبال خودت برایش ساختی. تلویزیون همیشه دردسر است آدم مدام از خودش می پرسد. چرا همیشه فوتبال نیست؟ چرا مردم بیخود با هم می جنگند. این کلاشهای لعنتی توی دست این سربازهای لعنتی توی فیلم چقدر سبکتر است. هوا چه گرم تر است. چقدر زمین داغ باشان مهربانتر است. چقدر زیباتر می میرند...
[+]
----------------------------------
[0]
گلوله اول
تا سی
بعد اسلحه پر است
بعد به سمت دشمنی
که نمی بینی
شلیک می کنی
یک
دو
سه
تا بیست و هشت
در بیست و هشت
گلوله ای
از کسی که تو را ندیده
جنگ را تمام می کند
[+]
----------------------------------
[0]
شب
سنگ توی سنگر
از دشمن
غنیمت است
شب
خاک توی سنگر
از دشمن
غنیمت است
شب
پیژامه غنیمت است
قمقمه غنیمت است
خنجر غنیمت است
دوشکا غنیمت است
ودکا غنیمت است
این دانه کشمش
و این خواب و آرامش هم
غنیمت است
ولی غنیمت نیست
آن را
از خانه آوردم
[+]
----------------------------------
[0]
گام اول رژه
به چپ چپ تخم حضرت شهید فهمیده
نفهمیده کدام گروهان از روی نعش برادرش
نینوا را به خانه بیاور
تخم لک لک ها و آشیانه ای برای 8 سال دوری
برایت زیرسیگاری ای از استخوان سرباز عراقی دارم
جهان را دود کن با من
[+]
----------------------------------
[0]
سنگ ها
کلوخها
آدم اول به جنگ آدم دوم رفت
تیرها
تفنگها
مادرها
گریه می کردند
نزدیکهای غروب
از توی دشت
جنازه آوردند
سال بعد
استخوان قلابی
توی قوطی سیگار
و ستاره های جدید
برای دستهای روی ماشه نرفته
[+]
----------------------------------
[0]