بی پلاکی های جنگی که نیامده

توی جبهه ها همه جبهه ها یک قبری هست که شاعر لاغری توی آن خوابیده این برای هیچ کس مهم نیست یکسری آدمند که توی بیابان می افتند و هیچ کس سراغشان را نمیگیرد آدمهای بی عرضه ای که قبل از آنکه بتوانند فرار کنند گلوله خورده اند. این هیچ خوب نیست این اصلا عادلانه نیست. آدمها بالفرض هم که بمیرند نباید توی بیابان بی پلاک بمانند. پلاک خیلی مهم است پلاک سرباز از تفنگش خیلی بیشتر ارزش دارد. یک کسی باید یادش باشد. یک کسی باید یادش بیاید...

 

 
   


Thursday, July 26, 2012
 

 همین که گلوله ای نمی آید کافی ست

مرگ مجروح شده و من

می توانم حالا قبل از آمدنش

در سنگرم بنشینم و

سیگاری بگیرانم


Sunday, July 22, 2012
 
 صدای بلندگو
 مرد زنده ی شهر بود
 کشته های جنگ 
سوار تریلی
به جبهه می رفتند
کربلا در انتظار کبوترها بود
ظهر عاشورا
یک وجب روغن داشت


Tuesday, July 10, 2012
 
تختهای خوابیده تفنگهای بیدار

Abbas 1992



افغانستان - مجاهدی از حزب گلبدین حکمتیار مواظب جاده است
 
de la guerra

غمگین نباش پسرم
تو هم روزی 
سبیل و بازو خواهی داشت
و هیچ اسبی
خایه نمی کند به تو لگد بزند
غمگین نباش پسرم
تو هم روزی تفنگ خواهی داشت
و دختران با دامن رنگی پف پف
روی اسب آب می آورند برات
غمگین نباش پسرم
تو هم عرق خواهیکرد
تو هم برنده خواهی شد
مست خواهی کرد
خواهی خندید
غمگین نباش
نگران این زخم خونین نباش
مثل چال صورت
این زخمها
از پدر به پسرها
به ارث می رسند

Sunday, July 8, 2012
 
توی خمپاره یک صدای اضاف هست. فقط نمی گوید بوم. می گوید بوم و بعد کل خاکهای دنیا می گوید تپ. انگار زمین زیر پای آدم پایین رفته. گوشه ی چارچوبها خاک می دهد و گوشها می رود برای صدای بعدی...
 و توی خمپاره یک صدای صدای صدای شکستن هست که توی فیلمها نیست. توی فیلمها فقط خون روی پیشانی هست و خون روی تنظیف و خون روی عینک ولی صدای شکستن نیست و درباره ی حرفهای خمپاره با استخوان آدم هم چیزی نمی گوید و تازه صدا که هراس اصلی هراس استشمامی است بعد خمپاره بو می کشی حتی وقتی صدای آدم هم نشنیده ای بو می کشی باد گاهی بین بوی گوگرد و فسفر و دوده بوی هم کلاسی آشنات را می آورد...