همین که گلوله ای نمی آید کافی ست
مرگ مجروح شده و من
می توانم حالا قبل از آمدنش
در سنگرم بنشینم و
سیگاری بگیرانم
[+]
----------------------------------
[0]
صدای بلندگو
مرد زنده ی شهر بود
کشته های جنگ
سوار تریلی
به جبهه می رفتند
کربلا در انتظار کبوترها بود
ظهر عاشورا
یک وجب روغن داشت
[+]
----------------------------------
[0]
تختهای خوابیده تفنگهای بیدار
|
Abbas 1992
|
افغانستان - مجاهدی از حزب گلبدین حکمتیار مواظب جاده است
[+]
----------------------------------
[0]
de la guerra
غمگین نباش پسرم
تو هم روزی
سبیل و بازو خواهی داشت
و هیچ اسبی
خایه نمی کند به تو لگد بزند
غمگین نباش پسرم
تو هم روزی تفنگ خواهی داشت
و دختران با دامن رنگی پف پف
روی اسب آب می آورند برات
غمگین نباش پسرم
تو هم عرق خواهیکرد
تو هم برنده خواهی شد
مست خواهی کرد
خواهی خندید
غمگین نباش
نگران این زخم خونین نباش
مثل چال صورت
این زخمها
از پدر به پسرها
به ارث می رسند
[+]
----------------------------------
[0]
توی خمپاره یک صدای اضاف هست. فقط نمی گوید بوم. می گوید بوم و بعد کل خاکهای دنیا می گوید تپ. انگار زمین زیر پای آدم پایین رفته. گوشه ی چارچوبها خاک می دهد و گوشها می رود برای صدای بعدی...
و توی خمپاره یک صدای صدای صدای شکستن هست که توی فیلمها نیست. توی فیلمها فقط خون روی پیشانی هست و خون روی تنظیف و خون روی عینک ولی صدای شکستن نیست و درباره ی حرفهای خمپاره با استخوان آدم هم چیزی نمی گوید و تازه صدا که هراس اصلی هراس استشمامی است بعد خمپاره بو می کشی حتی وقتی صدای آدم هم نشنیده ای بو می کشی باد گاهی بین بوی گوگرد و فسفر و دوده بوی هم کلاسی آشنات را می آورد...
[+]
----------------------------------
[0]