بی پلاکی های جنگی که نیامده

توی جبهه ها همه جبهه ها یک قبری هست که شاعر لاغری توی آن خوابیده این برای هیچ کس مهم نیست یکسری آدمند که توی بیابان می افتند و هیچ کس سراغشان را نمیگیرد آدمهای بی عرضه ای که قبل از آنکه بتوانند فرار کنند گلوله خورده اند. این هیچ خوب نیست این اصلا عادلانه نیست. آدمها بالفرض هم که بمیرند نباید توی بیابان بی پلاک بمانند. پلاک خیلی مهم است پلاک سرباز از تفنگش خیلی بیشتر ارزش دارد. یک کسی باید یادش باشد. یک کسی باید یادش بیاید...

 

 
   


Saturday, February 23, 2008
 
بچگی توی صف بودم
بزرگی هم
در ردیف قبرستان
توی صف
دختر بود
باد می آمد
لای موی دختر هم
توی صف
صدای ناظم بود
جلوتر بود
نظام از ما
تیر بار دشمن هم
بچگی توی صف بودم

Wednesday, February 13, 2008
 
جنگ را بهانه کردم
دختر مردم را پیچاندم
تو را بهانه کردم
فرمانده را پیچاندم
فرمانده را بهانه کردم
خانه را بهانه کردم
کوه را بهانه کردم
رفتم
چکمه چکمه تا بالاش
بوسه بوسه تا
شانه هایت
رفتم
جنگیدم
با گلوله ها جنگیدم
چیزی آرام در من شهید شد
چیزی آرام در من خشکید
مرگ را بهانه کردم
زندگی را پیچاندم