برای تمرین تیراندازی، سربازان به آدمکها تیراندازی میکنند. تداوم چنین کاری سبب میشود تا دیگری همچون آدمک تمرین جلوه کند. بدتر اینکه ما انسانها معمولاً در این جنگها با تبلیغات معمول در تلویزیون، روزنامهها، اعلامیهها، پلاکاردها کاری میکنیم تا سربازان ما دیگران را نه انسانهایی با گذشتههایی مشخص و امید و آرزوها، عشقها، که حیوان، کافر، آدمخوار ببینند تا به طیب خاطر بتوانند آنها را هدف قرار دهند.
اگر سربازان با تمرین تیراندازی میآموزند تا دیگری را آدمک ببینند، یا خلبانها، خانههای دیگران را نقطهای بر روی مانیتور، داستان ما را عادت میدهد تا آن دیگری را آدمی ببینیم خاص که فقط یکبار اتفاق میافتد،گاه حتا میتواند، همچنان که در داستانهای سنت اگزوپری، با دیدن یک چراغ یک زندگی را ببیند، خانوادهای که سر شام نشستهاند، مادری که دارد به کودکش شیر میدهد.
پس انگار ما، همهی ما مینویسیم و میخوانیم تا آدمهای گوناگونی بتوانند در کنار هم و با هم بر این کرهی کوچک اما هنوز زیبا زندگی کنند.
بخشی از سخنرانی هوشنگ گلشیری هنگام دریافت جایزه صلح اریش ماریا رمارک، جولای 1999
[+]
----------------------------------
[0]
آرزوهای کوچک مغروق
وعده های عروسی مغروق
زیارت بردن مغروق
زیارت رفتن مغروق
عید مغروق
قصه های موتور هزار مغروق
پیکان مغروق
آرزوی خانه ی مغروق
آرزوهای دست بسته ی مغروق
که خشکیده اند میان گل ها
[+]
----------------------------------
[0]
سلام
من میان سنگها
دستهای کوچکی دارم
که آستین بنفش زیبایی دارد
و انگشت هاش کمی
به سمت نرمی کف
خمیده شده
سلام
بیا نگام کن
من
میان سنگها
دستهای زیبایی دارم
که به شانه های
خونین نچسبیده
سلام
اسم من ابالفضل است
شما ولی مرا
عباس
صدام کنید
[+]
----------------------------------
[0]