پنهانی
به حیات
آمدم
و از آن رفتم
با صدایی کوچک
در فاصله یک رگبار
برای ثبت در تاریخ
گلوله درد هم دارد
[+]
----------------------------------
[0]
"جواد جان جواد جان خط به خط کنار جوب اسبای دشمن ایستادن" سیروان همش به تانکا می گفت اسب می گفت اسبای دشمن نمی گفت تانک از اسم تانک می ترسید می گفت "تانک برا جنگ چیز خوبی نیست تانک نامردیه" یه چیزی تو سرش چرخ می خورد تانک که می دید بهش می گفتم "چته؟" می گفت "هچ" بعد می رفت از این هچ زیاده توی جنگ یکی به گل زرد حساسه یکی به بستنی یکی به تانک یکی به امام حسین یکی به بنی صدر یکی به خمینی از هرکیشون هم که می پرسی "چته؟" به آدم میگن "هچ"
[+]
----------------------------------
[0]
تمام دریاها
مال انگلیسی ها بود
ناپلئون بیچاره تنها بود
"باید فکر اینجایش را
می کردم دزیره
فکر می کنم
چقدر هند
جای بیخودی است دزیره
چقدر پترزبورگ دور است
از یخ بیزارم دزیره
خیلی از یخ بیزارم
و البته از تاریخ
تاریخ چیز خوبی نیست
مثل یخ می رود پایین
و آخرش
تمام دریاها
مال انگلیسی هاست"
می رود ناپلئون پایین
توی دریای سرد تنهاییش
[+]
----------------------------------
[1]