بی پلاکی های جنگی که نیامده

توی جبهه ها همه جبهه ها یک قبری هست که شاعر لاغری توی آن خوابیده این برای هیچ کس مهم نیست یکسری آدمند که توی بیابان می افتند و هیچ کس سراغشان را نمیگیرد آدمهای بی عرضه ای که قبل از آنکه بتوانند فرار کنند گلوله خورده اند. این هیچ خوب نیست این اصلا عادلانه نیست. آدمها بالفرض هم که بمیرند نباید توی بیابان بی پلاک بمانند. پلاک خیلی مهم است پلاک سرباز از تفنگش خیلی بیشتر ارزش دارد. یک کسی باید یادش باشد. یک کسی باید یادش بیاید...

 

 
   


Sunday, December 30, 2007
 
آذریها
ارمنی ها را
آلمانیها
فرانسوی ها را
عربها
ایرانیها را
حالا برعکس
خون می ریزد از لبه های خیس دنیا
خون می ریزد
خون تمام نشوی
دلمه نبند کیری

Wednesday, December 26, 2007
 
"خنجری در گلوی من گیر کزده است
خنجری که هر
دندانه اش فریادی است
و استخوان استخوان از
گلوی من را می تراشد
برادر حسین
شما زنده اید؟"
مرزها بسته است
مردی ولی ناله می کند
هنوز
ارواح سرد با هم می جنگند
و مینهای خنثی شده
زیر پاهای قبلا بریده شده می ترکند
مرزها بسته است
جنگ ادامه دارد ولی
نبرد ارواح تخریب چی
با سیمهای خار دار
"برادر جان
داداشی
ابالفضل"

Sunday, December 9, 2007
 
شهید

تو را کشتند
و مردن در تو
مثل یک بختک ادامه یافت
تو را کشتند
و سرزمینت را کشتند
و دستهایت را بریدند
و پرچمت را آتش کشیدند
مسلسلت را 
شکستند
شمشیرت را
 جهنم انداختند

مردن اما در تو
روشن شد
و بدبختی
روی شاخه‌های‌ت 
گل کرد
 تمامی حرفهای مردم شدی
و بر اسبی که نداشتی
از پشت کوه هرگز
پیتیک پیتیک
نیامده آمدی
برای بچه های کاروان آب آوردی
برای دختران تازه سال گردن بند
تو
با مردن
 جاودانه شدی
خمپاره تر از
تمامی خمپاره ها
تاریخ
هازمانه 
از برابر
افسانه‌هات
می گریخت

Wednesday, December 5, 2007
 
توی ده شلم
رود پر جنازه بود
حسین / جو...نم!
مغز آدم
توی دیوار چسبیده
مارا
جنازه کنار دیوارا
نه فلفلی
نه قلقلی
هیشکی باهاش رفیق نبود
سردار خسته
و تکه جوراب
از کنار پوتین پیدا
توی ده شلم رود
حسنی
تک و تنها بود
هیچکس برای کسی
هیچکس برای کسی
حسین/ جو ...نم!

Saturday, December 1, 2007
 
عکسی که توی مرداب از غواصها می افتد اسمش جنازه است و عکسی که از مرداب در چشمهای غواص را حسرت صدا کنید.