بی پلاکی های جنگی که نیامده

توی جبهه ها همه جبهه ها یک قبری هست که شاعر لاغری توی آن خوابیده این برای هیچ کس مهم نیست یکسری آدمند که توی بیابان می افتند و هیچ کس سراغشان را نمیگیرد آدمهای بی عرضه ای که قبل از آنکه بتوانند فرار کنند گلوله خورده اند. این هیچ خوب نیست این اصلا عادلانه نیست. آدمها بالفرض هم که بمیرند نباید توی بیابان بی پلاک بمانند. پلاک خیلی مهم است پلاک سرباز از تفنگش خیلی بیشتر ارزش دارد. یک کسی باید یادش باشد. یک کسی باید یادش بیاید...

 

 
   


Sunday, November 30, 2008
 
گفت "توی جنگ همه می جنگند" ستون نیزه ها را نشان داد و گفت "همه ی ما داریم می جنگیم هدف ما دفاع نیست" داد زد "ما همه خون می خوایم! کی خون می خواد!" صدای سربازها بلند شد "من.....!!!" گفت "دو وقته اشک تو چشای آدمه وقت قبل از جنگ که اینا بیدارند بعدشم وقت بعد از جنگ که این سیاهیا جنازه و مردارند" اشک تو چشاش بود برا سربازا ولی دست تکون می داد شمشیر مفرغی کف دستش...

Monday, November 17, 2008
 
گفت "آدم می آد تپه ها رو نیگا می کنه بعد می ره تو سنگر عکس مرده ها رو نیگا می کنه" گفت "جنگ همینه بیخود پیچیده اش می کنی تو"

Friday, November 14, 2008
 
عباس
کنسرو کوچکش را
گذاشت توی جیب پیراهنش

Tuesday, November 11, 2008
 
گفتند
دشمن
آنسوی سیم خاردار هاست
از گلوله ی اول ما
جنگ شروع شد
تمام دشمن را کشتیم
و مرده ی آخر
توی سنگر آخر
خودش را کشت
دشمن ما
خود ما بودیم

Sunday, November 9, 2008
 
گفت "آدم مثل گلنگدن است به زور می کشیش بعد چفتش می کنی جبهه و او همانجا می ماند" بعد گفت "نامه ها ماشه اند یکهو پرواز می دهند آدم را" گفتم "بی خیال شو علی فقط دو ماه دیگه مونده" توی نامه را گریه کرد گریه کرد گریه کرد

Monday, November 3, 2008
 
سربازهای مرده ی لشگر باز
دنبال حرفهای منیج افتادند
با لباسهای پاره
دستهای لرزان
با جای خون ریخته از
چکمه هایشان
- کسی من را
صدا زده بوده
قرار بوده
- فردا اعزام است
- حسین
- برای کشتن باز هم گلوله دارم جک؟
من گوینده ی عامم
دانای چی چی یادم نیست
بیننده ی تمام خونها
تمام آدم بی سر
تمام گریه ی زینب
زره های اشقیا
و شعرم همین الامن
در میان فریادهای دشمن
تمام خواهد شد
 
سیگارهای خودش را کشید سیگار سنگر را کشید و بعد رفت از عراقیها سیگار گرفت و کشید جنگ تمام شد بعد رفت خانه سیگار نبود خودش را به گه کشید با تریاک کشیدن