یک روزی
می آیم
عین گنجشکها
روی دامنت می
سرم را می گذارم
بر پات
و تو
تا ابد
برای خیاطی همیشه نخ خواهی داد
در همان لباس قرمز
با همان دستهای سرخ
می آیم
مطمئنم که می آیم
حتی اگر شوهر کرده باشی
- روی دیوار سنگر نوشته بود
فکر کردم حالا که هواپیما دارد می آید
یک نفر لااقل باید
این را خوانده باشد
[+]
----------------------------------
[0]
MOSTAFA
پوست کردن نارنجک
چاقوی ویژه می خواهد
به این سادگی ها
نمی شود گلوله خورد
و زبان مسلسل
حرفهای غمگینی است
باید سنگر را
پوست کند
پوست کند
پوست کند
تا به سنگ خاره رسید
گفت غم
به خوابم آمده بود
خونی و
مهتابی
جای مهری بزرگ
غم
روی پیشانی
سر گذاشت روی شانه ام و های
گریه کرد
گریه کرد
گریه کرد
[+]
----------------------------------
[0]
الف لام مین
بی هوا می روم روی میدانی که از نبودنت
دور سرم می چرخد هی
هی بچرخ تا گیج از صدای سوت خمپاره پاره ای که نامه ات شده
و عکسی که جای من در آن خالی ست در لباس مردی با کت و شلوار مشکی
و کراواتی که جنگ از گردنم باز کرد
[+]
----------------------------------
[0]
یک نفری آنور هست
که هر باری من تق
او هم تق
و اگر او تق
من هم تق
و این گاری تاریخ است
که می رود از میان ما
تق تق
تلق تق
آخ
ول کن این چیزها را که
توی تاریخ نمی نویسند
[+]
----------------------------------
[2]