یک چیزهایی را نمی شود درست کرد توی جنگ آدم این را خیلی زود می فهمد مثلن اگر دل زن آدم از آدم گرفته باشد. می شود داد داوود برایش نامه بنویسد اگر از آدم طلاق بگیرد می شود در ایام مرخصی داد شیخ برات دوباره عقدش کند ولی اگر شوهر کرد این مثل گلوله ایست که کله ات را پرانده یا توپی که پایت را کاری از تو برنمی آید جز اینکه تکه های تنت را نگاه کنی و پلک بزنی.
دلم زیاد تنگتان می شود مریم خانم عباس اینها...
[+]
----------------------------------
[0]
سختی زندگی های جنگ به تیر خوردن نیست. تیر خوردن حالا گلوله ی بزرگ یا کوچک خوردن و مردن قسمت ساده ی جنگ است. قسمت سخت جنگ بعد جنگ اتفاق می افتد. بعد ساکت شدن مسلسل ها خاموش شدن آتش وقتی که بوی آدم سوخته هنوز تو هواست. هنوز قلپ قلپ خون آدم نیمه مرده می رود به خاک وقتی که تکه های برادرت را در مشمای مشکی می ریزی و تازه بعدش وقتی خبر مردن خواسگارت می آید و تازه بدتر وقتی که می روی پارک و بابایت برای دروازه بانی یک پا کم دارد. و تازه بدتر وقتی هزار سال زخمهات به تخت چسبیده و نمی شود تکان بخوری و تازه بدتر وقتی که سالم بر می گردی و هر کس که دوست داری مرده و از هر کی که زنده مانده بیزاری.
سختی جنگ به تیر خوردن هایش نیست...
[+]
----------------------------------
[0]
باد می وزید بر
دو دشمن موفرفری
که هر دو شهرشان را
در کنار قلبشان
نگاه داشتند
و هر دو مادری شصت ساله با
گیسهای صاف داشتند
و هر دو
پدر نداشتند
و هر دو
از دختری که دوست داشتند
خبر نداشتند
دو دشمن
که از تمام شب
یک ستاره داشتند
ستاره ای
که مال هیچکس نبود
[+]
----------------------------------
[0]
دایه دایه
توی این دشت کیری
هزار برادر مرده دارم
و تقاص خون مرا
تنها
باران خواهد داد
چشیامه بونید
آفتاب زیبای شما
هرگز
به سربازها نتابیده
[+]
----------------------------------
[0]