بی پلاکی های جنگی که نیامده

توی جبهه ها همه جبهه ها یک قبری هست که شاعر لاغری توی آن خوابیده این برای هیچ کس مهم نیست یکسری آدمند که توی بیابان می افتند و هیچ کس سراغشان را نمیگیرد آدمهای بی عرضه ای که قبل از آنکه بتوانند فرار کنند گلوله خورده اند. این هیچ خوب نیست این اصلا عادلانه نیست. آدمها بالفرض هم که بمیرند نباید توی بیابان بی پلاک بمانند. پلاک خیلی مهم است پلاک سرباز از تفنگش خیلی بیشتر ارزش دارد. یک کسی باید یادش باشد. یک کسی باید یادش بیاید...

 

 
   


Wednesday, September 23, 2015
 
شیار تازیانه ی تاریخ

.راستش جنگ توی سینه ی بچه هایش زخمی است که نمک احتیاج ندارد. هر کسی را که می بینی رفته. هر کسی هم که برگشته برنگشته. یعنی از دقیقه ی اول  "شیار 143" داشتم گریه می کردم. یک چیزی توی تعزیه هست که دوست دارم یک صحنه ی تلخی است که امام را می کشند. آنجا  زینب و اهل بیت گریه می کنند زنده های توی جنگ و شمر و یزید و حتی خدایی که داستان را دارد برای مردم می خواند هم و تماشاچی ها هم گریه می کنند. سپاه یزید هم گریه می کند کل ایل تمام بازیگر ها تمام شهر. این قانون تمام چیزهای تلخ دنیاست و جنگ تلخ ترین آنهاست و جنگ ما جنگ غریبی و نامردی بود و این عملیات های تلخ زمان جان کندن والفجر مقدماتی کربلای هشت دستهای تا شانه از خون خودی آلوده و داستان تلخ گریستن مامان ها داستان جنازه های تل انبار در شیارها جنازه های آرزوهای ناامید
انگار غم عالم در دلم باشد انگار همین تب و تابوت های سبک خرم را گرفته اند جنازه های مانده روی خاک که از دنیا هزار زندگی طلب دارند. دردهایی که خلاص نمی شوند آدم های بیچاره ای که هر چه هم که ارشاد زور بیاورد. توی قبرهایشان آرام نمی خوابند

Friday, September 18, 2015
 

بازپس‌گیری خرمشهر ـ عکس از کاظم اخوان

Friday, September 4, 2015
 

عکس این بچه هه بیچاره ها رو دیدی؟ ترسیدی نه؟ شکم سفید آدم مرده می ترسونه آدم رو به خصوص اگه مرده بچه باشه آدم از جنازه های توی ساحل می ترسه جنازه های توی قوطی پرچم پوش، آدم از جنازه های دست بسته ی شلمچه می ترسه وقتی که میرسن خونه. جنگ قبل از اینکه جنازه ها بیاد صدای چکمه های تمیز و صدای شیپوره مردای خندون عاشق عملیات، بچه های خط شکن بی تاب از مردن. تازه جنازه ها که بر می گردن آدم می فهمه تازه که کسی مرده شکم سفید جنازه آدم رو تازه یاد جنگ می اندازه. ولی شرمنده جنازه های اصلی بچه های ترسیده ی به ساحل رسیده ان. مردای از شط گذشته ی جون به در برده آدمای بچه جا گذاشته دست جا گذاشته پدر جا گذاشته شوهر جا گذاشته  زشت تر از جنازه های غروبی کنار دریا باز هم هست جنازه های تازه تازه رو خیلی خیلی بعدن ها دریا میاره