از جبهه به آن دختر نامه ننویس؛ نامهنگاری در جنگ جهانی اول (+)
"همه چیز در اطراف سر و صدا میکند. از هر تختی که سربازی مجروح بر آن افتاده خون و خونابه در کف سالن در جریان است. حتی یونیفورمها را هم از تن آنها بیرون نیاوردهاند. برخی در حال تهوعاند، برخی به خود میپیچند و دیگران در حال مرگند یا برای آب فریاد میزنند. این شب اول کشیک دفتر زندگی را برای من بست. فکر نمیکنم که از این مهلکه زنده بیرون بیایم."
[+]
----------------------------------
[0]
غزی
در همین سه دقیقه
باید
تو را ببوسم
خاطراتمان را مرور کنم
پیشانی بچه ها را ببوسم
دانه دانه ناخن هایت را
با خودم مرور کنم
توبه کنم کمی
از تمام خلاف هام
یک رکعت نماز هولی بخوانم
وضو بگیرم
حرف بزنم با مهدی
با راضی
با رقیه
با رضا
که دستهاش زخم شده توی فوتبال
باید به اتاق مامان سری بزنم
تلیویزیون خراب شده
تو سری می خواهد
شیر توی یخچال را
زودتر باید خورد
بعد باید سر فرصت بنشینم
برات نامه بنویسم
برو
ولی برگرد
بیا
و حرف های گریه دار من را
توی مشتهام پیدا کن
[+]
----------------------------------
[0]
سربازهامثل خرگوشهای شادمان سفید
لای برف ها
ورجه می کنند
مسلسل ها
مردد از چکیدن
دشت را نگاه می کنند
سرما
عاقبت
مردها و مسلسل ها را
و برف
سرما را
خواهد خورد
[+]
----------------------------------
[0]