بی پلاکی های جنگی که نیامده

توی جبهه ها همه جبهه ها یک قبری هست که شاعر لاغری توی آن خوابیده این برای هیچ کس مهم نیست یکسری آدمند که توی بیابان می افتند و هیچ کس سراغشان را نمیگیرد آدمهای بی عرضه ای که قبل از آنکه بتوانند فرار کنند گلوله خورده اند. این هیچ خوب نیست این اصلا عادلانه نیست. آدمها بالفرض هم که بمیرند نباید توی بیابان بی پلاک بمانند. پلاک خیلی مهم است پلاک سرباز از تفنگش خیلی بیشتر ارزش دارد. یک کسی باید یادش باشد. یک کسی باید یادش بیاید...

 

 
   


Friday, June 28, 2019
 
در گلوی هر دشتی
کشتگاه تنهای مردی پنهان است
که برادرش را کشته‌اند
و برای کشتن آن‌که برادرش را کشته
به کشتگاه همسایه‌ها رفته

در گلوی تمام دشت‌ها خورشیدی است
که بعد از هزار بار رفتن هر ماه
طلوع نخواهد کرد
 

برای ترسیدن دیر است
برای آمادگی
 برای حمله‌ی دشمن
برای تفنگ زیبای بابا
که گفته 
همیشه باید
توی دست و بال آدم باشد
"تا من هستم
تا این تفنگ هست
ما هستیم 
شهر هست
قبیله هست
مردم هست
کردها به جنگ و مردن عادت دارند"

سکوت کرده باد
پرنده
مردم
و رودخانه

عین مه
مرگ
اتفاق سردی است
که مابین دره افتاده


Sunday, June 23, 2019
 
تو را می‌کشم
بعد دیگر می‌روم خانه
مامان حتمن
برام دلمه گذاشته
هیچ چیز مثل مرزه
بوی خون و آهن را
از دست‌های آدم نمی‌برد

Tuesday, June 4, 2019
 

توی اینجا
 یا همان اول می‌میری یا اینکه
 تا آخر عمرت
 هر چه التماس می‌کنی نمی‌میری