بی پلاکی های جنگی که نیامده

توی جبهه ها همه جبهه ها یک قبری هست که شاعر لاغری توی آن خوابیده این برای هیچ کس مهم نیست یکسری آدمند که توی بیابان می افتند و هیچ کس سراغشان را نمیگیرد آدمهای بی عرضه ای که قبل از آنکه بتوانند فرار کنند گلوله خورده اند. این هیچ خوب نیست این اصلا عادلانه نیست. آدمها بالفرض هم که بمیرند نباید توی بیابان بی پلاک بمانند. پلاک خیلی مهم است پلاک سرباز از تفنگش خیلی بیشتر ارزش دارد. یک کسی باید یادش باشد. یک کسی باید یادش بیاید...

 

 
   


Friday, April 17, 2015
 

دست شکسته را راحت می شود چوب گذاشت با طناب بست بعد آستین را کشید روش تا کسی نبیند دست شکسته را قایم کردن ساده است. فقط گاهی دست شکسته ی آدم می خورد به جایی یا خونی از زیر لباس آدم می زند بیرون یا اینکه دست آدمی می گیرد به آدم در صف. فرمانده میگفت دستهای شکسته اتان را خوب گچ بگیرید و قایم نکنید از مردم افت تان نباشد مدال است این زخم ها
من اما قلب شکسته ام را قایم کرده ام فرمانده هم قایم کرد. بعضی از زخم ها هر چه هم که دردناک، بهتر است توی آستین بماند.