بی پلاکی های جنگی که نیامده

توی جبهه ها همه جبهه ها یک قبری هست که شاعر لاغری توی آن خوابیده این برای هیچ کس مهم نیست یکسری آدمند که توی بیابان می افتند و هیچ کس سراغشان را نمیگیرد آدمهای بی عرضه ای که قبل از آنکه بتوانند فرار کنند گلوله خورده اند. این هیچ خوب نیست این اصلا عادلانه نیست. آدمها بالفرض هم که بمیرند نباید توی بیابان بی پلاک بمانند. پلاک خیلی مهم است پلاک سرباز از تفنگش خیلی بیشتر ارزش دارد. یک کسی باید یادش باشد. یک کسی باید یادش بیاید...

 

 
   


Tuesday, February 5, 2013
 
نیزه ی چوبی فی الواقع گفته اند از زره رد نمی شود فقط یک صدای تق و بعد چرق سینه ات شکسته می شود البته قبلش زرهت ناله کرده د انگ و همین سوراخ شده قرار بوده نشود ولی شده و هنوز مرد دوتا صدا را نشنیده اند که می شنوند یکی صدای چرق شکستن پاشنه ات  در رکاب و یکی صدای پرق پرق خوردن کله ات به زمین و کشیده شدن کیسه ی آهن یکسری صدای اضافه هم هست مثل جیغ زنها و جیغ بلندتر امیلی که برایش گل خریده بودی و یکبار یواشکی برایت دامنش را داده بوده بالا. احتمالن دربار زره سازش را  اخراج می کند. و احتمالن آن یکی دربار برای نیزه سازش کادو می گیرد و احتمالن یکی دستش را که از ضربه ی نیزه خراش گرفته توی آب سرد می گذارد تو هیچ چیز ندیده ای جک دنیای تو در همان قاب غمگین فلزی و صدای چرق چرق پیچ هاش در گوشت و صدای نفسهای خودت در کلاهخود چیز دیگری نبوده شاید اگر دقت کرده با شی صدای دنگ اول را هم شنیده باشی و بعد سیاهی فقط سیاهی سیاهی سیاهی