بی پلاکی های جنگی که نیامده

توی جبهه ها همه جبهه ها یک قبری هست که شاعر لاغری توی آن خوابیده این برای هیچ کس مهم نیست یکسری آدمند که توی بیابان می افتند و هیچ کس سراغشان را نمیگیرد آدمهای بی عرضه ای که قبل از آنکه بتوانند فرار کنند گلوله خورده اند. این هیچ خوب نیست این اصلا عادلانه نیست. آدمها بالفرض هم که بمیرند نباید توی بیابان بی پلاک بمانند. پلاک خیلی مهم است پلاک سرباز از تفنگش خیلی بیشتر ارزش دارد. یک کسی باید یادش باشد. یک کسی باید یادش بیاید...

 

 
   


Tuesday, April 24, 2007
 
روی مین نرو
بر زمین نرو
با کسی نباش
سینه خیز باش
با گلوله هم
این درد مشترک
درمان نمی شود

Wednesday, April 18, 2007
 
استوار
مزخرفی است
وقتی تو
همه جایت مزخرف است
مهدی مزخرف است
ما به هیچ جا نمی رسیم
رستم؟
کشته شد
کاشکی که
اسفندیار هم

Tuesday, April 10, 2007
 
تو را
و سیگار را
کم دارم
شب خیلی غمگین است
فردا حمله می کنند
یا حمله می کنیم
در هر دو حالت
می میرم
ولی امشب
فقط
تو را
و سیگار را
کم دارم

Sunday, April 8, 2007
 
فکر کن
تیر خورده اسبم
مانده ام میان جاده
اینها
اشک نیست
خون است
از من می رود
من را خلاص کن فرمانده
نمی توانم دیگر
اینجا بمانم
فکر کن
کشتی ام
توی ساحل دریا مانده
فکر کن
گلوله ام
توی استخوانت
فکر کن شمشیرم
روی تاقچه مانده
من را خلاص کن سرباز
نمی توانم دیگر

Saturday, April 7, 2007
 
نمی روم
با نمی توانم
فرق دارد
نمی خواهم
با کاش
سعدون دیوانه
کاش یک مین کمتر کاشته بودی

Tuesday, April 3, 2007
 
آدم که غرق می شود
پلاکش را ماهیها
آدم که توی صحرا
پلاکش را پرنده
خبرش را
برای مینا
آدم که روی مین برود
نصفه اش را به خانه
بابا می آید
دست می دهد با آدم
مادر آدم
گریه می کند
مینا
می دود میان اتاق
"خوش آمدی به خانه مرد"
کدام مرد؟
کدام نصفه ام را می گویی؟