بی پلاکی های جنگی که نیامده

توی جبهه ها همه جبهه ها یک قبری هست که شاعر لاغری توی آن خوابیده این برای هیچ کس مهم نیست یکسری آدمند که توی بیابان می افتند و هیچ کس سراغشان را نمیگیرد آدمهای بی عرضه ای که قبل از آنکه بتوانند فرار کنند گلوله خورده اند. این هیچ خوب نیست این اصلا عادلانه نیست. آدمها بالفرض هم که بمیرند نباید توی بیابان بی پلاک بمانند. پلاک خیلی مهم است پلاک سرباز از تفنگش خیلی بیشتر ارزش دارد. یک کسی باید یادش باشد. یک کسی باید یادش بیاید...

 

 
   


Tuesday, July 20, 2010
 
اولهاش آدم معروف است. همه دوستش دارند. توی صف جا می دهند به آدم. تاکسی ها مفتی هستند. اولش مردم همه گریه می کنند با آدم اگر کسی از بچه ها بمیرد. پرچم هوا می کنند برای آدم و اینها. بعد کم کم آدم می بیند هر کی که اسمش عزیز بوده مرده. همه ی دوستهایش مردن خودش تنهاس

تنهایی خیلی سخته علی خیلی سخته

حتی اگه مرده باشه آدمم سخته

Wednesday, July 7, 2010
 
کلاش را زمین بزاری یکی می آد تق بعد تق دیگه به فنا رفتی گوله از پیرنات رد می شه زیر پیرن و جر می ده می رسه به گوشت گوله حریص گوشته خون خوره دراکولاست به نیشت می کشه می ره تو داد می زنی هی درت می آد اون می ره تو می ره ججونت و می خوره هلپ بعد از اون ورت رد می شه خونت می پاشه روی گونی خودتم جنازه می شی زو سنگا. مثل اون عکسا که نشونت دادم پس کلاش و زمین نذار هرکار که میکنی کلاش و زمین نذار

Saturday, July 3, 2010
 
هر چقدر تراشیده باشم
چیزهایی که توی کله ی من است را
نمی بینید
این زخمهایی که هست
زخمهای کوچکی است
هه
زخمهای کوچکی است
 
یک تکه چوب پیدا کردم
و یک مجسمه ساختم
شبیه یک آدم بود
که با چادرش
می گذشت از کوچه
یاد کوچه افتادم
و دستم از تراشیدن خسته شد
نه اینکه اصلن
یاد چیزی افتاده باشم
نه اصلن
یاد هیچ چیز نیفتادم
تمام فکرهام
تا غروب
جنگهای تحمیلی است