فرمانده باور نکرد
بچه ها باور نکردند
ولی من
توی پست نگهبانی
روح یک پروانه دیدم
اسمش
مثل شهید های برنا محسن بود
عین ضعیفه ها مریم
اسمش
خال خالی بود
خال خالی قرمز
روی جامه های سفیدش خون
از دزفول
به سمت
بصره
یا از بصره
به سمت دزفول
فرمانده ها نفهمیدند
بچه ها نفهمیدند
هر چه داد کشیدم
نفهمیدند
گریه کردند
مادرم می فهمید
مادرم
همیشه من را
می فهمید
قبل خاک ریختن
باید
نشانش می دادند
[+]
----------------------------------
[0]
گلوله اول
کوچک بود
سرباز اول بزرگ
بعدها
گلوله ها
بزرگ
و سربازها کوچکتر شدند
[+]
----------------------------------
[0]
آدم
با کله می رود کربلا
کلاشینکوف برای جنگیدن است
برای کربلا رفتن
باید تشنه شد
قمقمه لازم نیست
کربلا رفتن
علم و
اینها نمی خواهد
توپ نمی خواهد
زنجیر نمی خواهد
دست آدم
و سینه ی آدم
کافیست
[+]
----------------------------------
[1]
آدم را
توی پلاستیک
دزفول کدام ور است آقا؟
زخمی داری؟
نه آقا
فقط جنازه
تا دزفول فقط جنازه
بعد هم یکی یکی توی جاده می افتد تا اهواز
در اهواز
کامیون خالی است
برای بیست نفر جا داریم
[+]
----------------------------------
[2]
این مردمی که می کشیم
خوشبخت تر از مایند
آدم تنها نمیرد
خیلی خوب است
[+]
----------------------------------
[1]
جای من
در بزرگراه نبود
توی های وی من را نمی خواستند
جک
صدای کسی به من گفت
جک
جک خسته
بیا برویم جنگ
سربازها لباس خوشگلی می
و دوستهای دختر چاقتری می
و درس می
و مردم آنها را دوست می
احمق بودم
مثل احمقها
به خاطر یک لوبیا
به خانه دیوها رفتم
مامان
مامان
من را نجات بده
[+]
----------------------------------
[0]
تمام خون خود را
برای تو فواره می زنم هر شب
مثل رسول اگر گلوله خوردم
خونم
نمی پاشد
اگر گلوله خوردم
خونم
چند قطره کوچک
عین اشک
روی خاکها می ریزد
تمام خون خود را آخر
برای تو
فواره می زنم شبها
که این جنگ لعنتی را
برنده هم شویم اگر
دیگر نمی آیی
[+]
----------------------------------
[0]