سه روز تمام بارید
و بعد آسمان باز شد
و ابرها از پس گلوله ها بیرون آمد
در پس جنگ جز گور من و کوچه ای به نام برادرم
تنها تک درخت سوخته ای مانده بود
که نجار
تیشه به ریشه اش می زد
[+]
----------------------------------
[0]
خوابش نمی برد همسرم
تا صدای انفجار موشکی نیاید
راه می رود در خواب
و مرا می بیند
که پشت تانک به خواب رفته ام
[+]
----------------------------------
[0]
فرمان می دهد آتش
و آتشی که در من
و دستهای من
به آتش نمی رود
[+]
----------------------------------
[0]
زندگی یکجوری جنگ است
لباسش را پوشید
این را پریشب گفت
و بعدش خوابید
بعد بلند شد
و ما دوباره
تا اوایل صبحی...
بعدش
صلح بود
مزارع سبز بود
و باد خنکی که
از سمت پنجره می آمد
[+]
----------------------------------
[0]
دشمن
قرمز است
و ما
سیاه و سبزیم
گفتم
"آقا
بین قرمزها
آدم زیباییست"
گفت
"نگاه کن
ببین
برادرت
زنت
پدرت
پدربزرگت
سبزند"
شمشیر بابایم را
به دستم دادند
[+]
----------------------------------
[0]
بصره
تسلیم هم
نخواهد شد
و خرمشهر
و هیروشیما
و پترزبورگ
و تبریز
و این جنگهای لعنتی
تا ابد
ادامه دارند
[+]
----------------------------------
[0]