زمستان پلک های من
تابستان سینه بند تو
چه سنگین خواب هاب من
چه تنگ دل کوچکت
و عکس ها
و خنده ها
خون
می چکد از گونه های من
زمستان سردی ست
بی برف
بی تو
[+]
----------------------------------
[0]
مرگ مادر
اوت گذشته در گرجستان دیتو ، یک پسر بچه شش ساله را دیدم که خانه اش هدف گلوله توپ نیروهای روسیه قرار گرفته بود.
او را در بیمارستان ملاقات کردم. همانجا بخیه هایی که تمام پشتش را پوشانده بود نشانم داد و درباره حمله برایم گفت.
او فقط یک بار لبخند زد و آن وقتی بود که گفت باید از بیمارستان برود چون مادرش به زودی زایمان خواهد کرد و می خواهد وقتی مادرش با بچه خانه می آید، آنجا باشد.
گفت مطمئن است که بچه پسر خواهد بود. وقتی اتاق را ترک کردم عمه اش دنبالم به راهرو بیمارستان آمد و زیر گریه زد: "دیتو نمی داند که پدر و مادرش هر دو مرده اند."
دیتو، زئوسو، لارا و حالا هزاران کودک دیگر در غزه هر یک به شکلی با تجربه هایی که باقی زندگی آنها را شکل خواهد داد سر و کله خواهند زد، تجاربی که بیشتر ما حتی نمی توانیم تصورش را بکنیم.
گزارش بی بی سی
[+]
----------------------------------
[1]
"جورابهایت بوی جبهه گرفته خودت هم همینطور" جورابها را انداخت توی رخت چرکها لباسهایم را هم همینطور. خودم را هم هول داد توی حمام. من همینطور لخت عین گوسفندها نگاش می کردم. زل توی سینه هاش گفت"چی رو نیگا می کنی بسیجی؟"
[+]
----------------------------------
[0]
غزه دارد آتش می گیرد؟
هاه هاه اینجا
هر روز چارشنبه است
و ما نزدیک عیدیم
و عید هیچ وقت نمی آید
شهیدها هم حتی
از رسیدن به فیض الهی
خسته هستند
تمامش کنید
تماممان کنید
التماس می کنم
[+]
----------------------------------
[0]
سه شنبه بوی گتر می داد
دو سوراخ روی بتل
به مرتضی علی قسم سپيده نزده بود
برف نزده بود
پلک هم
اما صبح در ارتفاعات دیگری کنارقبر خواهرم از خواب بلند شدم
[+]
----------------------------------
[0]