روسری ات را بردار
جای زخم من و برادرم یکی است
روسری ات را بردار
خرمشهر جنون گرفته است
روسری ات را بردار
شهدا با هم برادرند
[+]
----------------------------------
[0]
ته لهجه ی جنوبی باد
یادش افتاد
وقتی باد
تابستان بود
تو جنوب همیشه تابستان بود
تفنگش تشنه
تشنه ی انگلیسی ها
زبانش تشنه
مگر غیر از آب
چه می شود؟ چه می تواند
به آدم بگوید
بخند
بخسب
بشین
این آب
آب لعنتی
آخرش من را
و تمام جنبش های آزادیبخش
با مرام
خوش تیپ
با کلاس دنیا را
شکست خواهد داد
[+]
----------------------------------
[1]
ببی
مشکل ما با خرمشهر
این بود که
اینجا شهر ما بود
و ما تویش
حال و هول می کردیم
شهرمان را پس می گیریم آقای صدام
طبیعی است اینجا
شهرمان است
شهرمان را
پس می گیریم
و این پس گرفتن
به هیچ چیز دیگری
احتیاج ندارد
[+]
----------------------------------
[0]
گفت "یک چیز تلخی اینجاست که مردم نمی فهمند حرف می زنی راجع بش بعدن ها و بچه هات می خندند. گریه می کنی و حرف می زنی و بقیه حرف می زنند و هرهر می خندند" و گفت "خیلی از چیزها را می شود شنید خیلی ها را باید خواند خیلی از چیزها را می شود دید خیلی از چیز ها را درک باید کرد" و گفت "گلوله درک کردنی است درکش نمی کنی ولی ببین" و لباسش را بالا زد و گفت "داستان مهدی را ولی درک نمی کنی هر چقدر بگویم" و گفت "کاش لااقل سالینجر بودم داستانش را می نوشتم نه اینکه معروف شوم بخواهم و اینها ولی دوست دارم توی غصه هام شریک داشته باشم" بعد گریه کرد گریه کرد گریه کرد و گفت "خیلی تنهام علی خیلی تنهام" بعضی از چیزها را باید دید باید آدم آدمش باشد پرسیدم "شلمچه؟" گفت "یادم نیست ولی بچه ی خیلی خوبی بود"
[+]
----------------------------------
[0]