بی پلاکی های جنگی که نیامده

توی جبهه ها همه جبهه ها یک قبری هست که شاعر لاغری توی آن خوابیده این برای هیچ کس مهم نیست یکسری آدمند که توی بیابان می افتند و هیچ کس سراغشان را نمیگیرد آدمهای بی عرضه ای که قبل از آنکه بتوانند فرار کنند گلوله خورده اند. این هیچ خوب نیست این اصلا عادلانه نیست. آدمها بالفرض هم که بمیرند نباید توی بیابان بی پلاک بمانند. پلاک خیلی مهم است پلاک سرباز از تفنگش خیلی بیشتر ارزش دارد. یک کسی باید یادش باشد. یک کسی باید یادش بیاید...

 

 
   


Friday, October 13, 2006
 
هویزه
هوایت گرم است؟
چرا من اینقدر تو را نمی دانم؟
صدای خندیدن بچه هایت کجاست؟
زنها چرا تاوه دیگر
روی سر نمی گیرند؟
هویزه
هویزه
اینجا چقدر تاریک است
و هر چه بال می زنم
چرا دیواری؟
توی سرم صدای گلوله می آید
صدای مسلسل
کلاشینکف نمی گذارد بخوابم
ژ سه صدایم می کند
پرواز می کنم توی تاریکی
هویزه؟
هنوز هوایت گرم است؟
دیگر تو را نمی دانم
یادم نیست
هویزه؟