بی پلاکی های جنگی که نیامده

توی جبهه ها همه جبهه ها یک قبری هست که شاعر لاغری توی آن خوابیده این برای هیچ کس مهم نیست یکسری آدمند که توی بیابان می افتند و هیچ کس سراغشان را نمیگیرد آدمهای بی عرضه ای که قبل از آنکه بتوانند فرار کنند گلوله خورده اند. این هیچ خوب نیست این اصلا عادلانه نیست. آدمها بالفرض هم که بمیرند نباید توی بیابان بی پلاک بمانند. پلاک خیلی مهم است پلاک سرباز از تفنگش خیلی بیشتر ارزش دارد. یک کسی باید یادش باشد. یک کسی باید یادش بیاید...

 

 
   


Wednesday, October 4, 2006
 

 من آن قدر حق دارم که فقط یک شب همین امشب جنگ را تمام کنم بگذارم کنار و به عمران صلاحی فکر کنم . آی نسیم سحری ی ِ دل ِ پاره دارم چند می خری

حالا که وبلاگ جنگ است از عمران می گویم . شعری دارد عمران که رد آن پدری به فرزندش دلدلری می دهد که اینها بمب نیستند بلکه آتش بازی ست . . . و در آخر می گوید پدر امید و تکیه گاه خانه بود اما خودش مثل بید می لرزید . فکر می کنم یکی از زیباترین شعرهای جنگی دنیا باشد . نمی توانم چیز زیادی بگویم همین کافی ست . بگذارید کمی گریه کنم امشب دلم گرفته است