بی پلاکی های جنگی که نیامده

توی جبهه ها همه جبهه ها یک قبری هست که شاعر لاغری توی آن خوابیده این برای هیچ کس مهم نیست یکسری آدمند که توی بیابان می افتند و هیچ کس سراغشان را نمیگیرد آدمهای بی عرضه ای که قبل از آنکه بتوانند فرار کنند گلوله خورده اند. این هیچ خوب نیست این اصلا عادلانه نیست. آدمها بالفرض هم که بمیرند نباید توی بیابان بی پلاک بمانند. پلاک خیلی مهم است پلاک سرباز از تفنگش خیلی بیشتر ارزش دارد. یک کسی باید یادش باشد. یک کسی باید یادش بیاید...

 

 
   


Tuesday, July 4, 2017
 

نجنگیدن انتخاب نیست جنگ ها همیشه وقتی اتفاق می افتند که دیگر نمی شود پیش خانه بمانی گلوله ها در می‌زنند و سراغ آدم را می گیرند آدم می رود واقعی  جنگ و شگفت زده می شود که این تفنگها که هم‌زمان عصا و مادر و خانه هستند چقدر سنگین‌ اند آن تگه سربی که اسم آدم نوشته روش چقدر  دور و دردناک و منتظر است مثل زن آدم که توی خانه منتظر است و آدم تازه می‌فهمد لحظه‌ها تا چه پایه فکر کرده اتفاق می‌افتند و چه راحت سر داغ پر حرف و بی صبر مدام خاطرات‌ش را مرور می‌کند و مدام به آدم می گوید چه شده که آمده چه شد که مانده چرا نمی رود؟
نجنگیدن انتخاب نبود گفت و گفت حالا دیگر حتی جنگیدن هم انتخاب نیست نگا به دستهاش کرد که دیگر انگشت نداشتند