بی پلاکی های جنگی که نیامده

توی جبهه ها همه جبهه ها یک قبری هست که شاعر لاغری توی آن خوابیده این برای هیچ کس مهم نیست یکسری آدمند که توی بیابان می افتند و هیچ کس سراغشان را نمیگیرد آدمهای بی عرضه ای که قبل از آنکه بتوانند فرار کنند گلوله خورده اند. این هیچ خوب نیست این اصلا عادلانه نیست. آدمها بالفرض هم که بمیرند نباید توی بیابان بی پلاک بمانند. پلاک خیلی مهم است پلاک سرباز از تفنگش خیلی بیشتر ارزش دارد. یک کسی باید یادش باشد. یک کسی باید یادش بیاید...

 

 
   


Wednesday, January 9, 2013
 
یکی داشتیم تو جبهه غرب می گفتند سه سال پیش که آمده تکاور بوده حالا اما فقط لباس خاکی ساده می پوشید با ریشهای بلند  فکر می کرد شهید شده از اینجور آدم زیاد پیش می آمد. می بردندش عقب و بعد دو باره سر و کله ی خاکیش پیدا می شد پیرهنش همیشه سفید بود نفهمیدم چه جوری می شست ولی همیشه سفید سفید بود پیرهنش تا آدم را می دید می گفت "سلام برادر شما مرده ای یا شهید" به شوخی می گفتم "ما لیاقت شهادت نداریم" می خندید می گفت "دعایت می کنم رستگار می شوی انشالله" دست می کشید سر و صورت آدم لبخند می زد کوف می کرد آدم را می رفت. هر بار می دیدمش چششمهاش  آبی تر بود. بعد جنگ سراغش را از محسنی گرفتم گفت بی خبرند انگار یک دفعه از خط رد شده رفته عراقیها را رستگار کند..