بی پلاکی های جنگی که نیامده

توی جبهه ها همه جبهه ها یک قبری هست که شاعر لاغری توی آن خوابیده این برای هیچ کس مهم نیست یکسری آدمند که توی بیابان می افتند و هیچ کس سراغشان را نمیگیرد آدمهای بی عرضه ای که قبل از آنکه بتوانند فرار کنند گلوله خورده اند. این هیچ خوب نیست این اصلا عادلانه نیست. آدمها بالفرض هم که بمیرند نباید توی بیابان بی پلاک بمانند. پلاک خیلی مهم است پلاک سرباز از تفنگش خیلی بیشتر ارزش دارد. یک کسی باید یادش باشد. یک کسی باید یادش بیاید...

 

 
   


Monday, August 13, 2012
 

- اگه آدم به قصد جبهه رفتن رفته باشه جبهه یعنی اگه آدم اینقدر دیوونه باشه که به قصد جبهه رفته باشه جبهه. جبهه آدم رو نیگه می داره سر آدم رو می ذاره روی زانوش پلاک آدم رو می کنه می ندازه روی خاکا. مثل پری دریایی ها که ملوانای جوون و قر می زدن می بردن ته دریا جبهه ای می شی به صدای سینه زدن عادت می کنی. به لهجه ی جنوبی آهنگران توی بلندگوی دستی. به جوونهای تازه سبیل که راس کار شهادتن. به غریبه های گرینوف کار که هیچ وقت حرف نمی زنن. به بچه های توپخونه که گوششون ضعیفه به تخریب چیایی که همه اش نگاهشون به زمینه . به فرمانده ها که همیشه غمگینن دنیات مث مغروقای پری های دریایی هاس. اونوقت اگه شانس داشته باشی گلوله غیب ی آد و با خودش می برتت...

- بدشانس با شم چی؟

تو بندر قدیم یه دیوونه های نصفه ای بودن نابینا که همه اش صدا می کردن "ستاره ستاره ستاره" شبا می شستن رو به ماه پش به "دریا  بابام می گفت "پری برشون گردونده پری برشون گردونده

دس زد به  پشتم گفت "خوش اومدی جوون"