بی پلاکی های جنگی که نیامده

توی جبهه ها همه جبهه ها یک قبری هست که شاعر لاغری توی آن خوابیده این برای هیچ کس مهم نیست یکسری آدمند که توی بیابان می افتند و هیچ کس سراغشان را نمیگیرد آدمهای بی عرضه ای که قبل از آنکه بتوانند فرار کنند گلوله خورده اند. این هیچ خوب نیست این اصلا عادلانه نیست. آدمها بالفرض هم که بمیرند نباید توی بیابان بی پلاک بمانند. پلاک خیلی مهم است پلاک سرباز از تفنگش خیلی بیشتر ارزش دارد. یک کسی باید یادش باشد. یک کسی باید یادش بیاید...

 

 
   


Friday, January 27, 2012
 
اولش یک شهر آدم قشنگ بود بدون هیچ تفنگی بعد یک تفنگ بزرگ ساختند برای دفاع از آدمها بعد شخصیت مهم شهر تفنگ شد و هر روز یکی کشیک تفنگ می کشید چون اگر خدای نکرده تفنگ گم می شد بعدها بچه ها به تماشایش می رفتند و پیرمردها به تماشایش می رفتند زنها پاکش می کردند و دسته ی تفنگ پر از جای ماتیک شد بعدها یعنی بعدن ها مردم یادشان می رفت اصلن تفنگ کلن برای چی بوده یک چیزی شد مثل امامزاده از شهرهای دیگر هم جمعه شبها می دویدند برای زیارت و مردها برای کلاس روی سینه شان تفنگ می کشیدند سربند تفنگی می بستند و سبیل چخماقی می گذاشتند و زنها ه طبعن گردنی های تفنگی و زنجیرهای تفنگی و گلابتون تفنگی و شلوار لوله تفنگی مد شد تفنگ بیخود شد دنیای خوبی شد و مردم قشنگ شدند...

همین...