بی پلاکی های جنگی که نیامده

توی جبهه ها همه جبهه ها یک قبری هست که شاعر لاغری توی آن خوابیده این برای هیچ کس مهم نیست یکسری آدمند که توی بیابان می افتند و هیچ کس سراغشان را نمیگیرد آدمهای بی عرضه ای که قبل از آنکه بتوانند فرار کنند گلوله خورده اند. این هیچ خوب نیست این اصلا عادلانه نیست. آدمها بالفرض هم که بمیرند نباید توی بیابان بی پلاک بمانند. پلاک خیلی مهم است پلاک سرباز از تفنگش خیلی بیشتر ارزش دارد. یک کسی باید یادش باشد. یک کسی باید یادش بیاید...

 

 
   


Tuesday, December 27, 2011
 
توی قرارگاه هفت، اصغر وادی همیشه بود و کتری داغ هر کی می آمد از فرمانده و بسیجی و اسیر و شخصی یک چایی مهمان اصغر بود چایی خالی بدون قند. قند را از فرماندهی قطع کرده بودند یعنی قند اصغر را قطع کرده بودند. می گفت "با شیرینی خودت بخور برادر"  می گذاشت جلو آدم و بعد تمام که می شد می آمد بر می داشت. یک روزی گفتم "اصغر آقا شما خونواده نداری؟"

توی قرارگاه هفت، اصغر وادی رو زمین نشسسته بود