بی پلاکی های جنگی که نیامده

توی جبهه ها همه جبهه ها یک قبری هست که شاعر لاغری توی آن خوابیده این برای هیچ کس مهم نیست یکسری آدمند که توی بیابان می افتند و هیچ کس سراغشان را نمیگیرد آدمهای بی عرضه ای که قبل از آنکه بتوانند فرار کنند گلوله خورده اند. این هیچ خوب نیست این اصلا عادلانه نیست. آدمها بالفرض هم که بمیرند نباید توی بیابان بی پلاک بمانند. پلاک خیلی مهم است پلاک سرباز از تفنگش خیلی بیشتر ارزش دارد. یک کسی باید یادش باشد. یک کسی باید یادش بیاید...

 

 
   


Monday, January 31, 2011
 
وقتی یک آدم عصبانی ساکت می شود یکدفعه همه می فهمند که یک آدم عصبانی که یک دفعه ساکت شده حتمن یک مشکلی دارد. همیشه قضیه همیشه است. یک زنی که گیر داده برگرد خانه یک رئیسی که مصیبت است یک بچه ای که تجدید آورده، مامان بابای از پا افتاده ی طرف یا پسرخاله ای که تصادف کرده یا کوپن ها که گم شده اند یا کسی برداشته بعد هم طرف که خوب اصالتن آدمی عصبانی است یک نامه می نویسد خانه و می گوید این مسائل بیخود چیست که اینجا زیر بمب و موشک دشمن برا من می نویسید بچه ها دارند جزقاله می شوند اینها

ولی وقتی یک آدمی که عصبانی است یک هو تا ابد ساکت می شوند همه حدس می زنند احتمالن نامه ی آخری خیلی مهم بوده

می گفت "خودش با خودکار بویی صورتی نوشته" و هی نامه را بو می کرد. از آن به بعد راجع به موشک باران تهران هیچ کس حرفی نمی زد