بی پلاکی های جنگی که نیامده

توی جبهه ها همه جبهه ها یک قبری هست که شاعر لاغری توی آن خوابیده این برای هیچ کس مهم نیست یکسری آدمند که توی بیابان می افتند و هیچ کس سراغشان را نمیگیرد آدمهای بی عرضه ای که قبل از آنکه بتوانند فرار کنند گلوله خورده اند. این هیچ خوب نیست این اصلا عادلانه نیست. آدمها بالفرض هم که بمیرند نباید توی بیابان بی پلاک بمانند. پلاک خیلی مهم است پلاک سرباز از تفنگش خیلی بیشتر ارزش دارد. یک کسی باید یادش باشد. یک کسی باید یادش بیاید...

 

 
   


Sunday, February 4, 2007
 
وقتی که باران آمد
و فواره یکباره ساکت شد
و کلاغهای دیوانه
توی پارک فریاد کشیدند
فهمیدم تو مردی
یعنی فهمیدم گلوله خوردی
در غربت
در تنهایی
و جای تمام آن سالها
که نترسیدی
ترسیدم
و جای آن شبها
که توی سنگر تاریک
گریه کردی
خندیدم
و یاد همه چیزها را
که از یاد برده بودندت
فریاد کشیدم

خواهش می کنم
اختیار داری
وظیفه من بود
به هر حال
زحمت کشیده بودی