بی پلاکی های جنگی که نیامده

توی جبهه ها همه جبهه ها یک قبری هست که شاعر لاغری توی آن خوابیده این برای هیچ کس مهم نیست یکسری آدمند که توی بیابان می افتند و هیچ کس سراغشان را نمیگیرد آدمهای بی عرضه ای که قبل از آنکه بتوانند فرار کنند گلوله خورده اند. این هیچ خوب نیست این اصلا عادلانه نیست. آدمها بالفرض هم که بمیرند نباید توی بیابان بی پلاک بمانند. پلاک خیلی مهم است پلاک سرباز از تفنگش خیلی بیشتر ارزش دارد. یک کسی باید یادش باشد. یک کسی باید یادش بیاید...

 

 
   


Wednesday, January 17, 2007
 
جنگ باز نزدیک است
از توی آسمان دارد
بوی خون می ریزد
و توی قبرها
ژنرال های مرده خوشحال اند
مجید دوباره می آید شبها
روی ایوان ما
گریه می کند
"دستهای سارای من قشنگ بود
حیف
چه بیخود مردیم
چه بیخود آدم می میرد"
ژنرال از توی قبرش فریاد می زند
"چراغها خاموش"
سربازها مثل بید می لرزند
مصطفی خندیده
"من را دشمن نکشت
من
اعدامی هستم"