بی پلاکی های جنگی که نیامده

توی جبهه ها همه جبهه ها یک قبری هست که شاعر لاغری توی آن خوابیده این برای هیچ کس مهم نیست یکسری آدمند که توی بیابان می افتند و هیچ کس سراغشان را نمیگیرد آدمهای بی عرضه ای که قبل از آنکه بتوانند فرار کنند گلوله خورده اند. این هیچ خوب نیست این اصلا عادلانه نیست. آدمها بالفرض هم که بمیرند نباید توی بیابان بی پلاک بمانند. پلاک خیلی مهم است پلاک سرباز از تفنگش خیلی بیشتر ارزش دارد. یک کسی باید یادش باشد. یک کسی باید یادش بیاید...

 

 
   


Friday, September 22, 2006
 
تاریخ
یادش می ماند ما را
جمع می زند
می گوید
کشتند
کشته شدند
خسته شدند
تسلیم شدند
اسیر گرفتند
اسم های ما
ولی
روی دیوار دنیا
یادگار بماند
کریم پانزده ساله
نعیم شانزده
سعدون بیست
زیر این حرفها نامه من یه زینب هم باشد
و صدای عباس
که
"برادر مرا دریاب"
- چند چیز دیگر مانده؟
- خیلی
رادیوی کوچک من
قلقلی های محسن
قرآن محمد
و گریه های مجید
- خمپاره ها نامردند
ما
بیخود شهید شدیم
بدون حتی یک گلوله
خمپاره های پشت خط
نامردند