بی پلاکی های جنگی که نیامده

توی جبهه ها همه جبهه ها یک قبری هست که شاعر لاغری توی آن خوابیده این برای هیچ کس مهم نیست یکسری آدمند که توی بیابان می افتند و هیچ کس سراغشان را نمیگیرد آدمهای بی عرضه ای که قبل از آنکه بتوانند فرار کنند گلوله خورده اند. این هیچ خوب نیست این اصلا عادلانه نیست. آدمها بالفرض هم که بمیرند نباید توی بیابان بی پلاک بمانند. پلاک خیلی مهم است پلاک سرباز از تفنگش خیلی بیشتر ارزش دارد. یک کسی باید یادش باشد. یک کسی باید یادش بیاید...

 

 
   


Wednesday, August 2, 2006
 

 بوی شاش از سنگر ما


الو الو اباذر

کهنه های این نوزاد را کجای دلت پهن کرده ای
سه در چهار  همه ی عکس ها ...  به او

خنده های زنم را جا گذاشته ام سرهنگ

توی سنگر عراقی ها جا ماند
نمی شود بی لبخند زنده ماند

 ... صدای خنده های دخترم

بگو طیاره ها خفه شوند 
یادم باشد اسم دخترم را 
در نامه ی بعد بپرسم از زنم
و قطعه اش را 
و هر قطعه 
چند بخش دارد؟