- تازه واردی نه ؟
- دیروز رسیدم
- حدس زدم. آدم تازه وارد نباشه چشاش اینجور نیس جنگ برق چشما رو از آدم می گیره
اینو گفت و رفت . فرمانده می گفت حسن کوره کور نیست. هیشکی قد اون نمیبینه.
[+]
----------------------------------
[0]
استخونستان
غروب جمعه ی کارون
دلم در اکنون است
غروب روز شهریور
صدای جیغ بچه
سیا
چادر دختر
در آب
عکس مارهای مرده
یاد شارکهای کوچک
با
توی قیر
گیر
پرنده ی ماهی خوار...
- بوی نفت
آهوی من را هم
دیوانه کرده است
گیج میزند
فلج
غلت می خورد
تپه هایم را
زخم می شود تنش
عین جویبار
سرخ می شود تنش
سرخ نخل
نخل هم لابد
گیسوانش را
می فروشد به
آتش باد...
- ناراحتم
و تب دارم
غصه هایم دارد
می زند از تنم بیرون
این تلمبه ها
دستهای طعم آهن دارند
و اما آهن
آهن
معنی من را
حرص آدم را
شیر من دارد
می زند بیرون
از کناره های ناخنهام
ماهیان ابله
تا کی آخر دِریا دِریا؟
من هم آخر
زمین شما هستم
[+]
----------------------------------
[0]
باران که می زند
نامه های تو خیس این همه فاصله
بوی سیگار و کنسرو لوبیا
بوی نان مانده ی بیات
محضر که می روی گلوله ای
و دیگر هیچ
صدای تو از دل کاغذ پاره
که می گویی تمام
و سیل گلوله ها که تمامی ندارد
زن استوار جاهد بیوه است
زن سرهنگ شادان بیوه است
زن سرجوخه عالمی بیوه است
نامه های بسیاری به " این نشانی درست نیست " رسیده است
به بچه ها بگو به من نگویند عمو
[+]
----------------------------------
[0]
جنگ می رود به آدم یعنی یک وقتی که آدم پایش را روی هم انداخته جنگ سراغ آدم می آید. سراغ روسریهای قرمز. و دستهای صورتی. سراغ پرتغال های مزرعه و سراغ باران مهربان. آدم می داند که نباید ولی همین نباید برای آدم اتفاق می افتد یکهو...
[+]
----------------------------------
[0]
عینک چیز عجیبی است آدم عینکی توی جنگ فقط فحش می خورد غیر کامران که زیاد سیگار می کشید و هیچکس فحشش نمی داد. روز اول آمد گفت دور زن می خوام خندیدند گفت خوب تیر می زنم دور زن می خوام. یکی گرفت. بابایش کسی بود زیاد هم بچه اش را می خواست. می رفت یک جای دوری یک جای خیلی دور. وقتی گرایش را با خمپاره زدند عینکش را برای بابایش پس فرستادیم
[+]
----------------------------------
[1]
برای دیدن شب
باید آدم ایستاده باشد
شمشیر آدم دستش
اینگونه فکر می کردم
شب را
مثل جنازه دیدن
عالمی دارد
با چشمهای بسته دیدن
با کله شکسته
حالا این را فهمیدم
[+]
----------------------------------
[0]
جنگ جواد شد
شمشیر زدیم آنقدر
که این نازیها
جنگ را جوادش کردند
گلوله نداشتیم
دوشکای شش لوله نداشتیم
حرف ما
برای دشمن بس بود
و تازه اگر می مردیم
قبر ما
توی تیررس بود
بچه های ما
و تازه ما
و از آن گذشته زنها را
و دوباره زنها را
این جواد بازیها
کار نازیها بود
[+]
----------------------------------
[0]