بی پلاکی های جنگی که نیامده

توی جبهه ها همه جبهه ها یک قبری هست که شاعر لاغری توی آن خوابیده این برای هیچ کس مهم نیست یکسری آدمند که توی بیابان می افتند و هیچ کس سراغشان را نمیگیرد آدمهای بی عرضه ای که قبل از آنکه بتوانند فرار کنند گلوله خورده اند. این هیچ خوب نیست این اصلا عادلانه نیست. آدمها بالفرض هم که بمیرند نباید توی بیابان بی پلاک بمانند. پلاک خیلی مهم است پلاک سرباز از تفنگش خیلی بیشتر ارزش دارد. یک کسی باید یادش باشد. یک کسی باید یادش بیاید...

 

 
   


Friday, June 27, 2008
 
جوانها
تا جوان هستند
باید بروند جنگ
و آدم تک پاره ببینند
جوانها باید
دست بریده ببینند
خون ریرخته روی سلاح
جوانها باید
کلاه سبز بگذارند
و چکمه سیاه بپوشند
جوانها باید
جوانها باید

Sunday, June 22, 2008
 
بچه ها
یکی یکی با مین ترکیدند
جک ترکید
مهدی ترکید
سعدی پرپر شد
خون فواره می زد از پا
خون
آبشار خون از دست
روی خاک فقط
دو تا
مین نترکیده ماند و
سه تا مسلسل

Monday, June 16, 2008
 
وقتی که سربازی
خاک را گاز بگیرد از درد
زمین داد می کشد از درد
و توی ژاپن زلزله می شود
وقتی که در ژاپن
زلزله بیاید
مسلسلها
راه می افتند
و سربازها
روی خاک می افتند خون فشان
و زمین را
گاز می گیرند
مسخره است
دنیا
پر از داد و زلزله
دنیا
مسخره دنیا

Sunday, June 8, 2008
 
پلاک را نخوان بیخود
پلاک فولاد است
از مادرم بپرس
قبل اینکه
دوشکا
چه چشمهایی
پلاک من را نخوان بیخود